آینه‌عبرت

قل سِیرُواْ فِی‌الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ کَیْفَ‌کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ

آینه‌عبرت

قل سِیرُواْ فِی‌الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ کَیْفَ‌کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ

رهبر معظم انقلاب:
در باب اصل مسأله‌ی تاریخ، باید بگوییم که تاریخ چیز مهمی است. تاریخ را به‌عنوان یک چیز کوچک یا حاشیه‌یی نباید خیال کرد؛ تاریخ واقعاً مهم است. تاریخ، درس و گنجینه‌ی اطلاعات ما از گذشته‌ی بشریت است؛ سرگذشت ماست. مگر میشود نسبت به تاریخ بیاعتنا بود؟ همه‌ی علوم و همه‌ی معارف و همه‌ی تلاشهای بشری و همه‌ی آنچه که امروز در این صحنه‌ی عالم وجود دارد، فقط زمان حال است؛ میلیونها برابرِ این تلاشها در گذشته انجام گرفته است. سرگذشت اینها، یعنی تاریخ. بنابراین، تاریخ چیز کم‌اهمیتی نیست؛ واقعاً نباید به‌عنوان یک چیز حاشیه‌یی به آن نگاه کرد.
.( بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران‌ - 1370/11/08)

بسم الله الرحمن الرحیم



                                               گوشه ای از فضائل حضرت زهرا (س)

حضرت زهرا (س) یکی از آل عبا، یکی از افراد قضیه مباهله و از کسانی بود که در سخت­ترین وقت مهاجرت کردند.

نیز جزو کسانی بود که درباره­ی آنها ایه­ی تطهر ناز ل شد و چبرئیل افتخار کرد که یکی از آنها است و خداوند گواهی به راستگویی شان داده است.

مادری امامان(ع) و نسل پیامبر (ص) تا روز قیامت با اوست.

او سرور زنان عالمیان است از اولین و آخرین.

وقتی خدمت پیامبر(ص) می­رسید پیامبر به او خوش­آمد می­گفت؛ دستانشان را می­بوسید و او را سر جای خود می‌نشاند. پیامبر(ص) هم وقتی نزد او می­رفت آن مخدّره بلند می­شد و به‌سوی او می­رفت، به او خوش­آمد می­گفت و دستانش را می­بوسید.

پیامبر(ص) زیاد او را می­بوسید و هرگاه مشتاق بوی بهشت می­شد، بوی او را استشمام می­کرد و می­فرمود:

فاطمه پاره­ی تن من است، هرکه او را خوشحال کند، واقعاً مرا خوشحال کرده و هر که او را ناراحت کند واقعاً مرا غمگین کرده است، فاطمه از همه­ی مردم نزد من عزیزتر است.

و روایت دیگری که حکایت از محبت زیاد پیامبر(ص) نسبت به او داد. مانند این‌که آن حضرت او را صدا می­زد: «محبوب من»

مصحف فاطمه(س)

در روایات زیادی از ائمه(ع) آمده است که نزد آنان مصحف فاطمه(س) وجود دارد. در حدیثی از امام صادق(ع) که از« بصائر الدرجات» نقل، شده آمده است:

و فاطمی مصحفی را از خود به‌جا گذاشت که قرآن نیست ولی یکی از کلام­های خداوند است که بر آن بانو نازل کرد به املای

رسول­ الله(ص) و خط علی (ع). ص 34

از «قرب الاسناد» از امام صادق از پدر بزرگوارش(ع) روایت‌شده است که فرمود: حضرت علی و حضرت فاطمه از رسول­الله (ص) خواستند تا کار را برایشان معین کنند، پیامبر(ص) پیامبر این‌گونه تقسیم­کار کرد که کار خانه با فاطمه باشد و کار بیرون با علی(ع).

حضرت(ع) می­فرماید: پس فاطمه(س) فرمود:

جز خدا نمی­داند که چقدر خوشحال شدم که رسول­ الله(ص) مرا از کاری که به گردن مردان است، معاف فرمود.

عبادت زیاد حضرت زهرا (س)

حسن بصری می­گوید: در این امت عابدتر از فاطمه س نبود، آن‌قدر برای عبادت می­ایستاد تا جایی که پاهایش ورم کرد و پیامبر ص به او فرمود: جه چیزی برای زن بهتر است؟ عرض کرد:

این‌که هیچ مردی را نبیند و هیچ مردی نیز او را نبیند.

تعلیم پیامبر (ص)

شیخ صدوق از امیرالمؤمنین ع روایت کرده که آن حضرت به مردی از بنی­سعد فرمود:

آیا درباره­ی خودم و فاطمه برایت سخن نگویم؟ او نزد من بود - و ان حضرت یکی از محبوب‌ترین افراد اهلش نزد او بود – و آن مخدره با مشک آن‌قدر آب آورد تا اثر آن در سینه­اش باقی ماند و با آسیاب آن‌قدر آرد کرد تا دستانش پینه­بست، و آن‌قدر خانه را جارو کرد تا این‌که لباس­هایش غبارآلود شد، و آن‌قدر آتش زیر دیک روشن کرد تا جایی که لباس­هایش تیره شد، درنتیجه از این‌همه کارها ضرر شدیدی به آن مخدره رسید؛ لذا به او گفتم: چه می­شد پیش پدرت می_رفتی و از او خدمتکاری می­خواستی تا سختی این‌همه کار را از دوش تو بردارد.

آن حضرت هم نزد پیامبر ص رفت دید کسانی نزد آن حضرت هستند و مشغول صحبت­اند. برای همین خجالت کشیده، برگشت. پیامبر ص نزد حضرت فاطمه س رفتند و پیامبر فرمود: آیا چیزی به شما یاد ندهم که از خدمتکار برای شما بهتر باشد؟

وقتی می‌خواهید بخوابید سی­ وسه مرتبه سبحان­الله بگویید؛ سی ­وسه مرتبه الحمدالله و سی‌وچهار مرتبه الله‌اکبر.

امیرالمؤمنین ع می­فرماید: در این هنگام حضرت زهرا س سه مرتبه عرض کرد: از خدا و رسولش راضی شدم.


خاتم المحدثین شیخ عباس قمی (ره)، بیت الأحزان، شرح زندگی حضرت زهرا س از وبلادت تا شهادت به همراه خطبه فدکیه، ترجمه و تحقیق: مجتی خورسیدی، طوبای محبت، 1393، ص32-50


 


  • مهدی پورجعفری صدرآباد

رضاشاه و مقابله با روحانیون پیشتاز؛ قیام حاج آقا نورالله

علما و روحانیون مبارز در طول تاریخ همیشه در صحنه حاضر بودند و در مقابل استعمارگران انگلیسی و آمریکایی، ایستاد‌ند تا کشور زیر سلطه بیگانگان نرود و همواره در جبهه داخلی روشنگر و آگاهی بخش مردم بوده، توانستند در مقابل استبداد حاکمان زورگو بایستند و از مردم و دین‌شان پاسداری کنند. حاج آقا نورالله یکی از این علمای تأثیرگذار در دوران مشروطه و پهلوی محسوب می‌شود. وی علاوه بر کارهای مبارزاتی توجه ویژه‌ای به اقتصاد مقاومتی داشت و معتقد بود ما توانایی داریم کالا تولید کنیم و از محصولات وطنی خود استفاده ببریم. در اینجا سعی می‌شود گوشه‌ای از اقدامت مبارزاتی حاج آقا نورالله علیه استبداد و استعمار و راهکارهای اقتصادی وی را بیان کنیم.

 

دربار پهلوی به‌خوبی می‌دانست که هدف حاج‌آقا نورالله چیزی جز سرنگون ساختن حکومت رضاخان نیست. هم‌چنین رژیم می‌دانست که ایشان رهبر و قلب ­تپنده‌­ی این قیام هست و هیچ‌چیز نمی‌تواند او را ساکت نماید، به همین جهت تصمیم به ترور حاج آقا نورالله می‌گیرند اگرچه چند سال قبل اقدام به ترور وی کردند ولی موفق نبودند، اکنون به دنبال فرصت مناسب دیگری می‌گشتند.

 

زندگی

حاج آقا نورالله از نوادگان مرحوم کاشف الغطا بود. وی در سال 1287 ه.ق در اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را در حوزه­ اصفهان شروع و پس از چندی برای تکمیل درس به عتبات عالیات مهاجرت کرد و در محضر میرزا حسین شیرازی و میرزا حبیب‌الله رشتی به تحصیل پرداخت. وی سپس در سال 1300 ه.ق به اصفهان مراجعت کرد و آنجا علاوه‌بر تدریس، در کنار برادرش آیت‌الله آقا نجفی وارد مبارزه شد. پس از وفات آقا نجفی، رهبری اصفهان به دوش او افتاد و به «آیت‌­الله» مطلق معروف شد.[1] ازآنجاکه حاج آقا نورالله به تأسی از قیام تنباکو و پیامدهای آن شرکت اسلامیه را تأسیس کرد، شرح مختصری از این قیام در ادامه خواهد آمد.

 

 

شاهان قاجار برای اینکه مخارج خوش‌گذرانی و عیش و نوش و سفرهای خود را تأمین کنند از کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه و ... پول قرض کرده و در عوض امتیازهایی به آن‌ها می‌دادند که باعث سلطه هرچه بیشتر آن‌ها بر کشور می‌شد؛ ازجمله این امتیازها، امتیاز انحصار خرید و فروش تنباکو به مدت ۵۰ سال به شخصی به نام تالبوت انگلیسی بود.[2] به‌ موجب این امتیاز کشاورزان ایرانی باید مانند بردگانی برای انگلیسی‌ها کار کرده و آن‌ها محصولات کشاورزان را با قیمت بسیار پایین خریداری می‌کردند. این دوران زیاد دوام نداشت. با هوشیاری علما و آگاهی مردم نسبت این موضوع، مردم دست به اعتراضاتی در شهرهای مختلف ایران زدند و در نتیجه ‌آن، آیت‌الله میرزای شیرازی با فتوای یک‌خطی و تاریخی خود: « الیوم استعمال تنباکو و توتون بأیِ نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است»[3]، ازیک‌ طرف باعث لغو امتیاز ننگین تنباکو شد و از طرفی دیگر با این فتوا سیلی محکمی به گوش انگلیس زد و باعث شد بساط کمپانی انگلیسی از ایران برچید‌ه و سلطه‌ی استعماری به طور موقت از کشور قطع شود. درنتیجه، این قیام بزرگ و تاریخی سرلوحه و موتور محرک سایر قیام‌های و حرکت‌ها و جنبش‌ها در داخل کشور محسوب شد.

 

 

حاج آقا نورالله و تأسیس شرکت اسلامیه

پس از قیام تنباکو، دو مجتهد اصفهانی، حاج آقا نورالله و حاج آقا نجفی به این فکر افتادند که علاوه‌بر نفی کالاها و منسوجات خارجی می‌توان امکانات داخلی را در جهت تولید بسیج نموده و با ابتکار ایرانی به تولید منسوجات پرداخته و ملت را برای حمایت از آن تشویق کرده، ابعاد تحریم کالاهای بیگانه را تحقق بخشید. برای تحقق این امر حاج آقا نورالله معتقد بود « باید اسباب کسب و تجارت داخله را فراهم آورد که از اول صادرات مملکت بقدر واردات باشد.» هم‌چنین می‌گفت: «اگر مسلمین دارای ثروت و مکنت شوند و تجارت و زراعت و فلاحت آن‌ها ترقی کند و فقر و پریشانی آن‌ها رفع شود، البته در کمال خوبی می‌توانند حفظ علم اسلام را نمایند»، آنان با همین رویکرد شرکت اسلامیه­‌ اصفهان را در سال 1316 ه.ق با همکاری جمعی از تجار تأسیس نمودند. استقبال مردم و حمایت مراجع عظام تقلید از کالاها و منسوجات ایرانی باعث رونق شرکت شد و به ‌تدریج حوزه عمل خود را به سایر شهرها و سپس به کشورهای خارجی گسترش داد. این گسترش به حدی بود که روزنامه‌ها و نمایندگان انگلیس، رشد آن را سکته به منافع انگلیس در کلیه‌ منطقه‌ خلیج‌فارس اعلام نمودند.[4]

 

 

حاج آقا نورالله و جنگ اول بین‌الملل

مبارزات مرحوم حاج‌آقا نورالله به دو بخش تقسیم می‌شود: مقابله‌ با قدرت‌های خارجی و مبارزه‌ با استبداد. این دو بخش، کاملاً در زندگی و در مبارزات وی محسوس و قابل‌ تفکیک است؛ لیکن با رضاخان هم که مبارزه می‌کند، گویی برایش کاملاً روشن است که رضاخان پیش کرده‌ همان خارجی است، و در جهت اهداف آن‌ها گام برمی‌دارد و به همین دلیل حاج آقا نورالله با سیاست‌های او مقابله می‌کند.

 

 

در زمان جنگ‌جهانی اول، با وجود اینکه ایران اعلام بی‌طرفی می‌کند ولی مورد اشغال نیروهای متفقین (انگلیس و روس) قرار می‌گیرد. در این هنگام حاج آقا نورالله در قسمت مرکز و جنوب ایران به جمع‌آوری نیرو می‌پردازد. وی در اصفهان به مردم آموزش نظامی داده و هسته‌های فدایی ملی را تشکیل می‌دهد. او همچنین سپس مردان بختیاری و قشقایی را به صحنه نبرد کشانده، با گسترش دامنه قیام، قوای ژاندارمری را نیز به خود ملحق نموده، علیه دول اشغالگر اعلام جنگ داده و اصفهان را تحت تصرف کامل درمی‌آورد. اما با حمله‌ی نیروهای روسی به اصفهان و به توپ بستن این شهر، نیروهای حاج آقا نورالله زیاد نتوانستند دوام بیاورند و حاج‌آقا نورالله به عراق پناه می‌برد.[5]

 

حاج آقا نورالله و رضاخان

به دنبال غروب سلطنت قاجاریه و قدرت یافتن پهلوی اول، سیاست مقابله با روحانیت شدت می‌یابد و نخستین قدم برای دور کردن روحانیت در عرصه سیاسی و اجتماعی، نوسازی دستگاه قضایی بود. علی‌اکبر داور وزیر عدلیه و حقوق‌دان تحصیل‌کرده اروپا مأمور این کار شد.

 

 

وی توانست به‌سرعت حقوق‌دانان نوگرا را به‌جای قضات سنتی بنشاند، قوانین جدیدی را با الهام گرفتن از قوانین اروپایی تهیه کند و در مسائلی چون ازدواج، طلاق و حقوق مربوط به حضانت کودکان ایجاد کند که با احکام شرع مغایر بود. تا پیش از نوسازی دستگاه قضایی کار قضاوت بر عهده روحانیت بود. وی علاوه بر آن، کار ثبت‌ اسناد را که پیش از آن در اختیار روحانیون بود، به وکلای جدید سپرد.

سیاست‌های ضد دینی رضاشاه با واکنش علما همراه شد و حاج آقا نورالله یکی از پرچم‌داران مبارز این عرصه به شمار می­‌رفت که با بصیرت تمام توانست با نهضتی فراگیر علیه سیاست­‌های استبدادی رضاشاه مقابله کند. و نقش روحانیت را در عرصیه سیاست به حاکم وقت نشان دهد.

 

حاج آقا نورالله برای مقابله با رضاشاه و تهیه­­‌ مقدمات درگیری به حرکت معقول و منظمی دست زد و مدت کمی قبل از شروع قیام با تأسیس نوعی تشکیلات نیمه مخفی در پوشش اتحاد اسلام  به این کار مبادرت نمود. اساس‌نامه و مواد این تشکیلات از اصولی منضبط و به‌هم‌ پیوسته درست ‌شده و نشانگر مبارزه ریشه‌ای با نارسایی‌ها و معضلات اجتماعی- سیاسی ایران آن روز است. اهداف نیمه مخفی اتحاد اسلام دقیقاً در مقابله با چیزی قرار داشته که رضاخان ماهیت حکومت خود را بر اساس آن بنا نهاده بود. وی از دو واقعه مهم، بهترین بهره‌برداری را در جهت پیشبرد اهداف خود بر علیه سیاست‌های رضاشاه کرد:

 

1- نظام اجباری

این قانون در خرداد 1304 ش، در زمان ریاست وزرایی رضاخان به تصویب رسید، اما اجرای آن با احتیاط و تأخیر همراه بود تا اینکه در سال 1306 ش استاندار اصفهان، اداره‌ی نظام اجباری را تأسیس و اعلامیه‌ای صادر کرد. انتشار خبر سربازگیری، موجب تشنج و آشوب در اصفهان شده، تظاهرات و تعطیل عمومی آغاز شد و مردم به منزل علما پناه آوردند. علت اعتراض مردم دو چیز بود:

 

  1. چون زندگی مردم یک زندگی کشاورزی و دامداری بود جوانان تنها تکیه‌گاه و نان‌آور خانواده بودند. در صورت اعزام اجباری آن‌ها، نظام اقتصادی خانواده‌ها متلاشی می‌شد.
  2. از لحاظ اخلاقی، نیروی‌های نظامی چنان بدنام بودند که مردم از اعزام جوانانشان به سربازی وحشت داشتند.

 

این دو علت مردم را نگران کرده و به شورش کشاند. مردم معترض به منزل علما هجوم آوردند، اما همه علما می‌گفتند: تا آیت‌الله حاج شیخ نورالله پیش‌قدم نشود، از ما کاری ساخته نیست.

 

2- بخش‌نامه مخبرالسلطنه

در همین اثنا نخست‌وزیر وقت، مخبرالسلطنه، بیانه‌ای را در دوم شهریور بخش‌نامه کرد. این بخش‌نامه نشان‌دهنده سیاست مبارزه با روحانیت و سرکوب کردن آن‌ها توسط دربار بود. هم‌چنین در این بخش‌نامه، امربه‌معروف و نهی از منکر را که ابزار علما برای اعتراض به دولت بود، ممنوع کرد. در این بیانیه آمده بود «چندی پیش به این ‌طرف مشاهده می‌شود که اشخاصی به نام حفظ دیانت و جلوگیری از منهیات، داخل یک سلسله عناوین و اظهاراتی می‌شوند و می‌خواهند به این وسیله اذهان عامه را مشوب ساخته و در جامعه القاء نفاق و اختلاف کنند... دولت اجازه نمی‌دهد خودسرانه به‌صورت موعظه و نهی از منکر و بهانه‌ی تبلیغات مذهبی، نیّات مفسدت‌کارانه و خودسرانه و ماجراجویانه‌ی خود را به جامعه وارد و در اذهان مردم تولید شبهه و نفاق نمایند. این قبیل اشخاص... در حکم مفسدین فی‌الارض محسوب... مستوجب هرگونه تعقیب و تنبیه و مجازات هستند...».[6]

 

 

انتشار این اطلاعیه در سراسر کشور، موجب نگرانی علما شد و فهمیدند که درگیری با روحانیت آغاز شده است. به همین دلیل انتشار این بخش‌نامه فرصت بسیار مناسبی برای هماهنگی و دعوت به قیام همه­‌ی روحانیون ایران را فراهم ساخت. از طرفی قانون نظام اجباری مورد اعتراض مردم بود و انتشار بخش‌نامه مخبرالسلطنه نیز باعث بسیج شدن مردم و روحانیت در یک جبهه شد.  این اعلامیه مبارزه با رضاشاه را جدی کرد و علمای اصفهان به رهبری حاج‌آقا نورالله به این نتیجه رسیدند که برای تعمیم مبارزه باید به قم که مرکز حوزه تشیع ایران است مهاجرت و از آنجا خواسته‌های خود را اعلام کنند. سرانجام در تاریخ 15 ربیع‌الاول از اصفهان عازم قم شدند و در آنجا مورد استقبال آیت­‌الله حائری، زعیم حوزه، قرار گرفتند و پس از استقرار، علمای بزرگ شهرستان‌ها نیز در قم به مهاجرین پیوستند.[7]

 

 

به دنبال این مهاجرت‌ها و قیام سراسری علما، زمینه حرکت بزرگ و اساسی در عزل رضاخان از سلطنت به وجود آمد. دستگاه استبداد در تهران متوحش بود، رضاخان در جمعی از رجال گفته بود: «مدرس کم بود حالا آخوندها هم علیه من به قم لشکرکشی نموده‌اند. با این لشکر چه کنم؟» هم‌چنین در مورد حاج‌آقا نورالله گفته بود: «این قضیه کوچکی نیست، آن اصفهانی آدم خطرناکی است».

 

خواسته‌های مهاجرین

رضاخان برخلاف میل خود گروهی را برای مذاکره با مهاجرین نزد حاج‌آقا نورالله فرستاد تا ببیند درخواست آنان چیست. در ابتدا مردم و روحانیون خواستار الغای نظام اجباری بودند، ولی حاج‌آقا نورالله با درک موقعیت و با وجود نهضت فراگیر، هدف جزئی را نامتناسب دیدند و هم‌چنین برای اینکه ثابت کند، رضاخان به‌هیچ‌وجه اهل منطق و قانون نیست، درخواست‌های اساسی دیگری در شش ماده تنظیم کرد که شامل موارد زیر است:

 

  1. جلوگیری یا اصلاح و تعدیل نظام‌وظیفه؛
  2.  اعزام پنج نفر از علما مطابق « اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه» به مجلس؛
  3. جلوگیری کامل از منهیات شرعیه؛
  4.  ابقاء و تثبیت محاضر شرع؛
  5. تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعیات در وزارت فرهنگ؛
  6. جلوگیری از نشر اوراق مضره و خطرناکی که به عناوین مختلف انتشار می‌یافت و تعطیل مدارس بیگانگان.[8]

 

با توجه به اصول شش‌گانه فوق متوجه می­‌شویم که حاج آقا نورلله به خوبی می‌­دانست که در آینده‌ نزدیک تمام قوانین و مقررات اسلامی به‌وسیله پادشاه منسوخ خواهد شد و مجلس به‌صورت آلت فعل و صحنه‌ اجرای نمایش‌نامه‌های دربار درخواهد آمد، قوه قضاییه از میان می‌رود، مهم‌ترین ارگان تربیت یعنی وزارت معارف و فرهنگ در اجرای خواسته‌های خارجیان می­‌کوشد و مبلغ فرهنگ غربی خواهد شد. هم‌چنین توجه به نشریات تحت سانسور شدید دوره پهلوی اول که کاری جز توهین به مقدسات و القای اندیشه‌های صرفاً غربی نداشته‌اند، حاج آقا نورالله را بر آن داشت با مشاهده وضع موجود جامعه درخواست‌های خود را مبتنی‌بر اصلاح این امور تنظیم کند. حاج آقا نورالله به خوبی به اوضاع زمانه­‌ خود آشنا و از روحیات رضاخان آگاه بود. او براساس همین اطلاع درخواست‌هایی از رژیم وقت می‌کند که در صورت اجرا، باعث اصلاح جامعه می‌شد و از طرفی رضاخان مستبد را نیز کنترل می‌کرد.

 

مهاجران از خواسته‌های خود کوتاه نمی‌آمدند. هیئتی که برای مذاکره با علما به قم آمده بودند خواسته­‌های مهاجران را که از جمله انتخاب پنج نفر از علمای طراز اول و نیز این که یکی از آن‌ها باید مدرس باشد، شنیده و انتقال دادند. نخست‌وزیر این پیشنهادها را به عرض شاه رساند و رضاشاه به ناچار موافقت نمود. از طرف علما تلگراف سپاسگزاری به شاه مخابره گردید. دست خط تلگرافی نیز در دلجویی آقایان به تاریخ سی‌ام آذر1306 صادر شد و قرار بر این بود که از طرف دولت لایحه‌ای مقتضی در زمینه‌­ی اصلاحات موردنظر هیئت علما تهیه و به مجلس تقدیم شود. این لایحه از طرف دولت تهیه و به مجلس تقدیم شد، اما قبل از آنکه در مجلس طرح شود، در شب چهاردهم دی‌ماه شیخ نورالله منقلب و درگذشت.[9]

 

مرگ مشکوک

دربار پهلوی به‌خوبی می‌دانست که هدف حاج‌آقا نورالله چیزی جز سرنگون ساختن حکومت رضاخان نیست. هم‌چنین رژیم می‌دانست که ایشان رهبر و قلب ­تپنده‌­ این قیام هست و هیچ‌چیز نمی‌تواند او را ساکت نماید، به همین جهت تصمیم به ترور حاج آقا نورالله می‌گیرند اگرچه چند سال قبل اقدام به ترور وی کردند ولی موفق نبودند، اکنون به دنبال فرصت مناسب دیگری می‌گشتند. برای این عمل دو کار را انجام دادند:

 

 

در اوایل دی‌ماه 1306 باگذشت صد روز از مهاجرت و قیام، مختصر کسالتی بر رهبر قیام عارض شد. در همان روز آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری برای عیادت به منزل حاج‌آقا نورالله رفته و همراه ایشان چند نفر از اطبا نیز آمده بودند. همه­ی آن‌ها متفقاً نظر دادند که مسئله مهمی نیست و عارضه آقا فقط تب و کسالت مختصری است که با استراحت به‌زودی برطرف می‌شود. اما حکومت که هیچ‌کدام از ترفندهایش برای مقابله با قیام به نتیجه نرسیده بود و خطر اوج‌گیری مجدد نهضت با پیوستن مجتهد مشهور آذربایجان (آیت‌الله آقا سید صادق) به حاج‌آقا نورالله را حس می‌نمود، دست‌ به ‌کار اجرای توطئه­ بزرگی شد. روز دوشنبه اول صبح ناگهان مأموران همراه پسر رکن‌الدوله حاکم قم و یک پزشک وارد خانه حاج‌آقا نورالله شدند و گفتند که اعلی‌حضرت برای معالجه‌ شما دستور اعزام پزشک داده‌اند. و بدون اینکه فرصت جواب و عکس‌العمل به ایشان بدهند، پزشک فوری ایشان را معاینه نموده سپس اظهارنظر می‌نمایند که شما به بیماری مالاریا مبتلا شده‌اید، دوای شما تزریق آمپول کنین است و باید هرچه سریع تزریق شود، حاج‌آقا نورالله مخالفت می‌کنند ولی به‌زور  آمپول را به ایشان تزریق کرده و بلافاصله خانه را ترک می‌کنند.

 

در ادامه رژیم برای اینکه اقدامات اولیه و تزریق آمپول را لاپوشانی کند؛ سه نفر از پزشکان تهرانی را از طرف دربار و شخص رضاخان در لحظه جان دادن بر سر بالین حاج آقا نورالله حاضر می‌کند، در حالی که کار از کار گذشته بود و وی به دیار باقی شتافته بود. در نهایت آنها مدعی شدند ما تمام توان خود را برای نجات جان آیت‌الله انجام دادیم، و سرانجام پزشکان علت فوت را مسمومیت اعلام می‌کنند. روشن است که این بخش از جنایت را به حالت انسان دوستانه به نمایش گذارند، به‌نوعی که دربار بتواند از آن کمال استفاده تبلیغاتی را بنماید. روزنامه‌های یومیه‌ تهران خبر اعزام اطبا را از طرف شاه با تبلیغات فراوان و همزمان با خبر شهادت حاج‌آقا نورالله انعکاس دادند. [10]در نتیجه نهضتی که از اصفهان شروع شد و در مدت کوتاهی سرتاسر ایران را به حرکت درآورد و مرجع وقت آیت‌­الله سید ابوالحسن اصفهانی از آن حمایت کرد و می‌رفت که به پیروزی برسد؛ اما با شهادت رهبر نهضت، عقیم ماند و به‌سرعت شایعه شد که پزشکانی که از طرف شاه برای معالجه‌ حاج شیخ نورالله رفته بودند وی را با آمپول از پا درآوردند.[11]

 

  • مهدی پورجعفری صدرآباد
سانسور در دوره رضاشاه؛
با روی کار آمدن رضاشاه جامعه مطبوعات ایران، شاهد اتفاقاتی است که آزادی قلم و بیان را محدود می‌کند و جامعه را به سمت خفقان بیشتر می‌کشاند که شروع آن با کودتای 29 اسفند 1299 بود.
سرویس تاریخ مشرق- اگرچه سابقه سانسور در دوران قاجاری با انتشار روزنامه­ ها در ایران، همزمان است و دولت‌مردان خودکامه قاجار با تأسیس وزارت انطباعات، آزادی قلم و نقد را محدود ساختند، و به سانسور مطبوعات پرداختند، ولی با روی کار آمدن رضاخان با کودتای سوم اسفند 1299 وضع آزادی مطبوعات به‌شدت بدتر و محدودتر شد و فضای جامعه مطبوعات به سمت سانسور شدیدتر رفت. این وضع با روحیه‌ی مستبدانه رضاخان که در جامعه سایه افکنده بود و با هرگونه انتقادی از سوی آزادیخواهان برمی‌تافت، دور از انتظار نبود. نظام دیکتاتوری رضاخان ارمغانی که برای مطبوعات کشور به‌جا گذاشت جزء ﺗﻮﻗﯿﻒ دسته‌جمعی ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت و ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﮑﺴت قلم مخالفان و بریدن زبان­ها نبود. برای نمونه می‌توان به زمانی اشاره کرد که ایل زعفرانلو برای سرکوب محمدتقی خان کلنل به کمک و همراهی دولت می­‌شتابد که روزنامه روزنامه ستاره ایران به‌صورت طنز و لطیفه ایل زعفرانلو را مورد تمسخر قرارداد تمسخر، به دستور رضاخان روزنامه و مدیرمسئول آن، میرزا حسین صبا، بازداشت و شلاق زدند وی پس از چهل روز یا بیشتر آزاد شد و در خانه­ خود آثار شلاق را در کمر و پشت خود به دیدارکنندگان نشان می­‌داد.[1]

در این نوشته سعی می­‌شود وضعیت سانسور مطبوعات در دورانی که رضاخان در مناصب مختلف، قدرت در دست داشته است، پرداخته شود.

وضعیت سانسور در دوران وزارت جنگ رضاخان

از فردای کودتای سوم اسفند 1299، کلیه مطبوعات پایتخت توقیف شدند و به‌جز روزنامه­ ایران هیچ‌یک از آن‌ها اجازه انتشار نیافتند. رضاخان که تحمل شنیدن انتقاد از اقداماتش از جانب مطبوعات نداشت 17 اسفند اخطاریه شدیداللحنی بر ضد روزنامه‌نگارنی که از اقدامات او انتقاد می‌کردند منتشر نموده آن‌ها را به زندان و اذیت تهدید نمود و با جمله «حکم می‌کنم»، ضـرورت سـکوت و اطاعت تمامی‌ اهالی‌، ممنوعیت‌ اجتماعات، تعطیلی دوایر دولتی و... را اعلام کرد. ماده‌ چهارم ایـن اعـلامیه بـه این شرح بود: «تمام‌ روزنامجات‌ و اوراق مطبوعات، تا موقع تشکیل دولت، به‌کلی موقوف و برحسب حکم و اجـازه ‌- کـه‌ بعد داده‌ خواهد شد - باید منتشر گردد».[2]

پس از نشر این ابلاغیه، حکومت‌نظامی شروع به سختگیری کرد و برخلاف قانون تعدادی از مدیران جراید را مورد ضرب و شتم قرارداد. این ابلاغیه‌ها و فشارها کار را بدانجا کشید که فرخی یزدی، مدیر روزنامه طوفان، و مدیر روزنامه حیات جاوید و چند نفر دیگر از مدیران جراید، تصمیم گرفتند که سکوت را بشکنند و از هرگونه تهدید و توفیقی نهراسند و به دولت و سردار سپه سخت اعتراض و حمله کرده و از آزادی زبان و قلم دفاع کنند. بنابراین تصمیم فرخی یزدی در روزنامه خود مقاله شدیداللحنی نوشت و بی­‌قانونی­‌های سردار سپه را متذکر شد. حکم بازداشت فرخی در همان عصری که اعتراضات خود را علنی کرد صادر شد و فرخی برای فرار از چنگ نیروهای شهربانی به سفارت شوروی رفته و در آنجا متحصن می­‌شود. چند روز بعد عده زیادی از مدیران جـراید، آزادیـخواهان و مـخالفین سردار سپه درسفارت روس‌ جمع‌ شده و علیه وی شـروع به فعالیت‌ کردند‌. آن‌ها خواستار‌ لغو‌ حکومت‌نظامی، عزل سردار سپه‌ و اجرای قـانون اسـاسی‌ شدند. این تحصن گرچه بـه نـتایج موردنظر دسـت نـیافت امـا رضاخان‌ را‌ نسبت به قدرت مـطبوعات هـشیار کرد‌. ولی رضاخان دست از سر فرخی و امثال او که علیه او به تحصن پرداختند و از اقداماتش انتقاد وارد نمودند، برنداشت و در آخر فرخی یزدی به خاطر روحیه‌ی ازادی­خواهانه­‌اش، مدت­ها در وضع بدی در زندان بسر می­برد و عاقبت هم با تزریق آمپول هوا در زندان جان داد و بدون آنکه شهربانی بگذارد کسی از مرگ او اطلاع حاصل کند وی را به خاک سپردند.[3]

از عدم انتشار اشعار نیما یوشیج تا منتشر نشدن کتاب «یکی بود یکی نبود» جمالزاده 

فرخی یزدی که با تزریق آمپول هوا در زندان کشته شد.

 

دوران نخست‌وزیر رضاشاه

از نخستین اقدامات سردار سپه در زمان تصدی ریاست وزرا، گذراندن تصویب‌نامه‌ای در هیئت وزرا بود که به‌موجب آن هر تظلمی که در  مطبوعات و جراید چاپ­ می­‌شد، بی­جواب می­‌ماند و بدان رسیدگی نمی­‌شد. این تصویب‌نامه برخلاف اصل بیستم متمم قانون اساسی بود و از نخستین اقدامات رسمی برای محدود کردن مطبوعات در دوره رضاخان به‌حساب می­‌آمد. یک از اقداماتی که رضاخان در مدت صدارت خود انجام داد این بود که از طریق روزنامه­‌های وابسته به خویش مبارزه تبلیغاتی گسترده­ای را علیه احمدشاه آغاز کرد و از طریق تحصن­ها و تلگراف‌های جعلی از ایالات به مجلس این‌گونه وانمود می­‌کرد که مردم خواهان برکناری قاجاریه و تأسیس جمهوری هستند. در این زمان جراید به دودسته تقسیم شدند، یک گروه آن‌ها که از ترس زور طرفدار سردار سپه و جمهوری قلابی او بودند و دسته­ دیگر آن‌ها که جان خود رحم نکرده و با اقلیت مجلس و مرحوم مدرس در مبارزه علیه جمهوری متفق بودند.

یکی از جراید مخالف جمهوری و سردار سپه روزنامه فکاهی قرن بیستم به مدیریت میرزاده عشقی بود. به‌گونه‌ای که در شماره اول روزنامه­ خود، چند کاریکاتور و همچنین اشعار و مقالاتی تند علیه جمهوری و جمهوری خواهان منتشر نمود. عشقی در این شماره صریحاً نوشته بود که بازی­های اخیر تهران و اوضاع جمهوری به دست اجنبی است و اجنبی می­خواهد استقلال ما را از بین ببرد.[4] که بلافاصله از سوی شهربانی شماره این روزنامه سانسور گردید و خود میرزاده عشقی هم چند روز بعد از انتشار روزنامه به دستور رضاخان ترور گردید.

 

از عدم انتشار اشعار نیما یوشیج تا منتشر نشدن کتاب «یکی بود یکی نبود» جمالزاده 

شعر میرزاده عشقی با عنوان جمهوری سوار

 

تنها چیزی که همواره سردار سپه از آن می­‌ترسید یکی انتقاد در جراید بود و دیگر انتقاد در مجلس، جراید اقلیت را یک‌بار توفیق و از قلم آن‌ها راحت شده بود. در مجلس هم که می­‌خواستند انتقاد یا حمله شدیدی به او بنمایند طرفدارانش با جاروجنجال نمی‌گذاشتند اقلیت حرف‌های خود را بزند[5].

دوران سلطنت

با توجه بـه اقدامات رضاخان در دوره تـصدی وزارت جـنگ و نخست‌وزیری،پس از دستیابی به سلطنت‌ دیـگر‌ اثـری از مطبوعات مخالف‌ باقی نماند. اما حساسیت وی نسبت به مندرجات و مطالب روزنامه‌ها افزون و بـا تـحکیم بیشتر پایه‌های قدرتش، افزون‌تر شـد. در ایـن دوره، نـظارت بر امور مـطبوعاتی بـه‌ شهربانی‌ واگذار گردید. رضاخان برای اعمال‌ کنترل بیشتر بر مطبوعات شروع به کاستن از تعداد آن‌ها در تهران و شهرستان‌ها نـمود. هـمزمان با کاهش تعداد روزنامه‌ها و مجلات، بـر حـیطه‌ موضوعات‌ مـورد‌ سـانسور نـیز افزوده شد. به‌طوری‌که در سال‌های آﻏﺎزﻳﻦ دوره‌ی ﻧﺨﺴﺖ، وظیفه‌ی ﺳﺎﻧﺴﻮر ﻣﻄﺒﻮﻋـﺎت عمدتاً ﺑـﻪ ﻋﻬـﺪه­‌ی وزارت داﺧﻠﻪ (اداره‌ی ﻛﻞ ﻧﻈﻤﻴﻪ و ادارات زیرمجموعه‌ی آن) و وزارت معارف و اوقاف و صنایع قرار داشت. که این وزارت روزنامه البرز رشت را توقیف نمود و علت آن را چیزی جزء امر شخصی تلقی نشد.

از سال 1308 به بعد وزارت درﺑﺎر ﺑﺎ ﻣﺴـﺌﻮﻟﻴﺖ ﻋﺒﺪاﻟﺤﺴـﻴﻦ ﺗﻴﻤﻮرﺗـﺎش پایه‌ی اصلی سانسور مطبوعات شده و درنتیجه یگانه مرجع رسیدگی به توفیق جراید، نیز وزیر دربار می­‌شود.

ضوابط سانسور مطبوعات که توسط وزارت دربار تعریف‌شده و به‌وسیله‌ی اداره کل نظمیه به اجرا درمی‌آمد چنان سخت و طاقت‌فرسا بود کمترین امکان را برای فعالیت روزنامه­نگاری در جراید قرار می­‌داد:

1- به مدیر توزیع اخطار کنید که هیچ روزی صبح و عصر روزنامه را بدون اطلاع و اخطار و اجازه ­مأمورین شعبه انتشار ندهد.

2- به کلیه­ ماشین­‌خانه­‌های مطابع اخطار شود که همه‌روزه باید روزنامه­‌های چاپ‌شده را نگه‌دارند تا از طرف نظمیه اجازه­ی انتشار آن داده شود.

3- به کلیه­ ماشین مطابع و مدیران جراید واطاق‌های حروف‌چینی اخطار شود که هیچ خبر و مقاله­‌ای را بدون امضای مأمور سانسور نچینند و اگر فوریت دارد به شعبه­ مطبوعات بیاورند اجازه بگیرند.[6]

با برکناری تیمورتاش از کار و قتل وی در 11 مهر 1312 در زندان، نخستین مرحله از سانسور مطبوعات در عصر پادشاهی رضاشاه پایان می‌‌رسد.

از عدم انتشار اشعار نیما یوشیج تا منتشر نشدن کتاب «یکی بود یکی نبود» جمالزاده 

مرحله دوم که مربوط به دوران بعد از تیمورتاش که سانسور مطبوعات به عهده­ وزارت معارف و اداره­ کل شهربانی قرار می‌گیرد. وزارت معارف در پانزدهم آذرماه 1312 از اداره‌ی کل شهربانی تقاضا می­‌کند که به «مدیران جراید دستور مؤکد صادر فرمایند که از این به بعد از درج اخبار و اطلاعات معارفی مرکز و ولایت بدون مراجعه و موافقت وزارت معارف خودداری نمایند.»

در این دوره بسیاری از نشریات و روزنامه‌­ها به‌وسیله‌ی همین وزارت توقیف شدند. مجله تعلیم و تربیت به دلیل چاپ مقاله­ی «جنبش ملی ادبی» به‌وسیله‌ی وزارت معارف جمع‌آوری گردید.

به دنبال تصمیم هیئت دولت در خرداد 1313 همه وزارتخانه‌ها و ادارات مستقل موظف شدند که کلیه­ اعلانات خود را به نظمیه فرستاده «تا نظمیه به‌نحوی‌که صلاح باشد به جراید تقسیم نمایند.» بدین ترتیب نفوذ تشکیلات نظمیه، نسبت به وزارت معارف در امر سانسور مطبوعات افزایش یافت و یکه­‌تاز عرصه­ سانسور مطبوعات گشت. حوزه اختیارات شهربانی در امر سانسور آن‌قدر گسترش یافت که بسیاری از روزنامه‌ها به دلیل چاپ مطالب بسیار پیش‌پاافتاده و عادی، توقیف و تعطیل شدند. ابوالقاسم طهماسبی، مدیرمسئول روزنامه استوار قم، طی مقاله­‌ای از کار پر سروصدای کارخانه­ برق شهر قم که متعلق به شهرداری بود، انتقاد نمود. پس از انتشار مقاله­‌ی فوق، شهربانی این روزنامه را برای مدتی نامحدود تعطیل نمود.[7] این بود خلاصه­ی از وضعیت مطبوعات در دروان سانسور شدید که رضاشاه به وجود آورده بود.

سانسور کتاب، فیلم‌برداری و عکس‌برداری

وضعیت نشر کتاب و نیز صنعت فیلمبرداری و عکس برداری از فاکتور سانسور شهربانی مورد استثنا قرار نگرفت، و آنها هم مانند سایر مطبوعات دیگر تحت تأثیر بسیار شدید سانسور قرار گرفتند به طوری که بسیاری از نویسندگان در این دوره دست از قلم کشیدند.

در این دوره نویسندگان کتاب شرایط خاص خود را داشتند و هرلحظه ممکن بود با برخورد سخت اداره کل شهربانی قرار بگیرند چون تشخیص معیارهای کتاب به تفسیر این اداره بستگی داشت. اگر شهربانی کتابی مطابق میلشان نمی­‌یافت، اجازه چاپ و نشر به نویسنده داده نمی‌شد. بسیاری از نویسنگان خوش ذوق در این دوره طبعشان کور شد و دست به قلم برداشتند و یا دست به قلم اصلا نبردند. برای نمونه نویسندگانی چون، جمال‌زاده، پدر داستان نویسی ایران پس از نوشتن کتاب بسیار خواندنی خود «یکی بود یکی نبود» به علت ممانعت‌های که اداره سانسور برای آن‌ها به وجود آورد عملاً تا سال 1320 ش دست از انتشار هر قصه­ی برداشت، و وضعیت سایر نویسندگان در این دوره همین‌گونه بود ازجمله نیما یوشیج ، شاعر صاحب سبک در دوره رضاشاه، هیچ کتاب شعری چاپ نکرد.

در ارتباط با محدودیت­هایی که دولت پهلوی در این دوره برای فیلم­برداری ایجاد کرد، مهم‌ترین سندی که می­توان به آن استناد کرد؛ تصویب‌نامه‌ی است که در دوران نخست‌وزیری محمود جم در تاریخ 22اردیبهشت 1317 به تصویب هیئت وزرای دولت ایران رسید. این آیین‌نامه شامل سه فصل و با سیزده ماده و یک تبصره است.

در ماده یک از فصل اول به تأکید قیدشده است، شرکت­های خارجی و یا داخلی و نیز اشخاص اعم از اتباع داخله و خارجه که با دستگاه­های فیلم‌برداری قصد برداشت فیلم در کشور شاهنشاهی داشته باشند باید قبلاً تقاضانامه خود را به اداره­ کل شهربانی تسلیم و پس از اخذ پروانه در معیت و یا نظارت مأمورین مربوط فیلم‌برداری نمایند و در ماده چهار از آیین‌نامه‌ی یادشده، در ارتباط با صدور مجوز برای هر فیلم، اداره کل شهربانی یگانه مرجع صلاحیت تلقی شده است. بر اساس این آیین‌نامه و درنتیجه سرنوشت صنعت سینمای ایران، به‌طورکلی در حوزه­‌ی مسئولیت اداره­ شهربانی قرار گرفت. و مصوبات آن وضع کاملاً مشخص می­‌کند که حتی در حکومت درزمینه‌ی گرفتن عکس و فیلم چقدر قوانین دست‌وپا گیرانه صادر می­کند که مانع آزادی صنعت فیلم‌سازی می­‌شود.

باروی کار آمدن رضاشاه بر مسند قدرت جامعه مطبوعات ایران، هرروز شاهد اتفاقاتی است که آزادی قلم و بیان را محدود می‌کند و جامعه را به سمت خفقان بیشتر می‌کشاند که شروع آن با کودتای 29 اسفند 1299 بود و بعد در دوران وزارت جنگ و نخست‌وزیری نمود بیشتر پیدا می‌کند. اوج سخت‌گیری‌ها و سانسور شدید مطبوعات، در دوران سلطنت رضاشاه به‌گونه‌ای است که کسی جرئت و شهامتی پیدا نمی­‌کند علیه دولت وقت اعتراضی بکند به‌سرعت با سرکوب مأموران دولتی مواجهه می­‌شود و سر از زندان درمی‌آورد و یا با توقیف روزنامه­ و ... همراه می­‌شود و سرنوشتی مشابه میرزاده و فرخی یزدی پیدا می­‌کند.



[1] محمدتقی بهار ، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج1 ، ص225.

[2] سید فرید قاسمی، راهـنمای مـطبوعات‌ ایران‌ عصر‌ قاجار، تهران، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها‌،1372 ‌، ص 40‌.

[3] محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مطبوعات ایران، جلد2، 1327، ص 30.

[4] حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله‌ی ایران، جلد 3، نشر ناشر،1362، ص34.

[5] همان، جلد2، ص 125.

[6] اسنادی از مطبوعات و احزاب دوره رضاشاه، ص163.

[7] ﻛﺎوه ﺑﻴﺎت و ﻣﺴﻌﻮد ﻛﻮﻫﺴﺘﺎﻧﻲ ﻧﮋاد، 1372، اسناد مطبوعات ج1، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، ص120-113.

  • مهدی پورجعفری صدرآباد

دولت‌مردان قاجار به دلیل بی‌تدبیری و بی‌کفایتی در اداره امور کشور خسارات سنگینی به ایران وارد نمودند. یکی از اقدامات، سفرهای مکرر شاهان قاجار به کشورهای اروپای بود. این مسافرت‌هادر زمانی صورت می‌گرفت که با هزینه‌های سنگینی همراه می‌شد و وضع اقتصادی و معیشتی ایران نابسامان بود و مردم در رنج و سختی، روزگاران خودشان را سپری می‌کردند. ناصرالدین‌شاه سه مرتبه به کشورهای اروپا سفر کرد و در هر سفری امتیازات زیادی به این کشورها ازجمله انگلیس عطا کرد.در سفر اول خود به اروپا در سال ۱۳۹۰ امتیازی به بارون ژولیس رویتر واگذار کرد. موضوع قرارداد ایجاد راه‌آهن از خلیج‌فارس تا دریای خزر بود، اما ایران در مقابل کلیه اراضی موردنیاز، مصالح موردنیازوانحصار بهره‌برداری از معادن زغال‌سنگ، آهن، مس، سرب، نفت و جنگل‌ها و آب‌های ایران و ده‌ها امتیازات دیگر را به رویتر واگذار کرد. علما و روحانیون ازجمله حاج ملاعلی کنی به‌شدت در مقابل این قرارداد ننگین ایستاده و مخالفت نموده وان قرارداد را لغو کردند. باز ناصرالدین‌شاه برای بار سوم عازم اروپا می‌شود ولی شاه تجربه گذشته را داشت که نمی‌توان به انگلیس اعتماد کرد و بی‌اعتنایی به این موضوع وعدم عبرت و بی‌توجهی به این مسئله باز برای تامین هزینه‌های سفر خود و خوشگذرانی ها…به انگلیسی‌هاامتیاز واگذار می‌کند، این بار به پیشنهاد و پادرمیانی امین السلطان،صدراعظم شاه، امتیاز انحصار خریدوفروش تنباکو به مدت ۵۰ سال به شخصی به نام تالبوت انگلیسی قرار می‌دهد؛ که متن امتیازنامه به‌قرار ذیل است.

مینوپل (امتیاز) خریدوفروش و ساختن در داخل و خارج کل توتون و تنباکوی که در ممالک محروسه به عمل‌آورده می‌شود تا انقضای مدت پنجاه سال از تاریخ امضای این انحصارنامه به ماژور تالبوت و به شرکا خودشان مشروط به شرایط ذیل مرحمت و واگذار فرمودیم.۱

مخالفت علما

این قراردادپنجاه‌ساله نه منافع دولت و نه منافع ملت و هیچ منافع دیگر کشور تأمین نمی‌کرد بلکه به استقلال کشور ایران لطمه بزرگی وارد نمودو عزت مردم ایران را زیر سؤال برد.مردم که به دنبال جواب این سؤال بودند که چرا باید خریدوفروش توتون و تنباکو یک کشور در دست فرد خارجی باشد و مردم بل اجبار باید محصولات خود را به یک شرکت خارجی (رژی) بفروشند؟پاسخی دریافت نمی‌کردند. مردمی که سلطه بیگانگان را به هیچ‌وجه پذیرا نبودند  درخواست‌های خود را درتلگراف به شاه به‌صورت واضع بیان کردند (که از واگذاشتن منافع مسلمین به بیگانگان که مخالف قران است خودداری نماید و اگر این تقاضا موردقبول نیایید، خود با اسلحه از حقوق حقه­ی خود دفاع خواهد کرد)۲

مردم که دیدند از طرف درباریان کاری صورت نگرفت به پیشوایی علما و مراجع در بسیار از شهرها ازجمله در شهرهای شیراز، اصفهان، تبریز و تهران دست به اعتراض زدند اما از جانب حکومت سرکوب می‌شد. شاه و درباریان تلاش می‌کردند که وانمود کنند که این قرارداد به نفع ایران و سبب گسترش تجارت می‌شود و شاه برای توجیه میرزای شیرازی مشیرالوزراه، میرزا محمود خان، کارپرداز دولت ایران در بغداد را به نزد میرزا شیرازی فرستاد و سه مطلب را بیان کرد:

۱-اوضاع زمانه تغییرپیداکرده، برای پیشگیری از تجاوزات روس باید با دول اروپا رابطه برقرار کنیم.

۲-نیازهای کشوری و لشکری، دولت ایران را بران داشت تا برای درآمد، آن قرارداد را منعقد نماید

۳- وقتی دولت لطفی، در حق کسی کرد و به امضای شاه رسید، درشان دولت ایران نیست که این عهده را به هم بزند.۳

میرزا در پاسخ به این اظهارات تلگرافی به شاه ارسال کرد و به‌صراحت اعلام کرد که مفاسد ادامه قرارداد رژی از فسخ ان بیشتر است «مفاسد این امور به‌مراتب اعظم از مفاسد صرف‌نظر از آن‌هاست» میرزای شیرازی معتقد بود که این قرارداد موجب می‌شود تا «کفره را بر وجوه معایش و تجارات آن‌ها مسلط گرداند…رعیت فی الحقیقه خزانه‌ی عامره دولت‌اند بالمره از وجوه تجارت و مکاسب خود، مسلوب الاختیار و مقهور کفار باشند»۴در آخر میرزای شیرازی متوجه شد که دیگر مذاکره فایده‌ای ندارد وآیت‌الله محمدحسن حسینی معروف به میرزای شیرازی که زعامت شیعه را بر عهده داشت فتوای تاریخی خود را ابلاغ کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

الیوم استعمال تنباکو و توتون بایِ نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است.

فتوای تحریم استعمال توتون و تنباکوبه‌سرعت در شهر پخش شد و مردم به تأسی از حکم مرجع تقلیدشان دست از استعمال کشیدند و قلیان‌ها را شکسته و سوزاندند. در پی این حکم بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچیده شد و سلطه‌ی استعماری موقتاً از کشور قطع شد.

 

حرکت میرزای شیرازی دارای ابعاد مختلف است.

اولاً «مبارزه با دستگاه استبدادی سلطنت مطلقه‌ی ناصرالدین‌شاهی بود که در اوج خود هم بود؛ یعنی تا آن روز چهل‌وچند سال بود که آن پادشاه ظالم بر ایران حکومت مطلقه می‌کرد و حقیقتاً هیچ‌چیز هم جلودار او نبود… مثلاً یکی از اهداف ناصرالدین‌شاه – طبق اسنادی که امروز در اختیار هست – این بود که نفوذ علما را در جامعه کم کند» و همچنین«میرزای بزرگ (رضوان‌اللَّه‌علیه) قبلاً یکی، دو نامه به ناصرالدین‌شاه نوشت و او را از این کارها نهی کرد؛ اما او با تعبیرات توهین‌آمیز و سبکی به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید! می‌بینید که این عبارت هم عبارت آشنایی است و در طول این صدوچند سال، طرفداران قدرت مطلقه‌ی شخصی، بارها آن را به علما گفتند: بروید مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشید؛ به سیاست چه‌کار دارید؟!» ولی فتوای تحریم میرزای شیرازی نشان داد نه‌تنها شاه نتوانسته نفوذ علما را کم کند بلکه با این فتوا و تبعیت مردم از مرجع تقلیدشان قدرت و عظمت شیعه را نشان داده و حتی باعث کاهش قدرت ناصرالدین‌شاه شد.

ثانیاً، «مبارزه‌ی با استعمار و نفوذ خارجی‌ها در این کشور بود در چند سال آخر عمر ناصرالدین‌شاه…کار دربار ناصرالدین‌شاه، امتیاز دادن به این دولت و آن دولت، این کمپانی و آن کمپانی و گرفتن پول و فروختن مملکت شده بود؛ مثل امتیاز رویتر و همین امتیاز تنباکو و غیره! با آن حرکت عظیم میرزا و آن فتوای کوبنده، جلوی این انحصارها و امتیازها و دخالت‌های خارجی هم گرفته شد»

ثالثاً، «مبارزه‌ی با غرب‌زدگانی بود که در همان ایام، تازه شروع به ایجاد جریان‌های فکری در داخل کشور کرده بودند و روی خودشان نام «روشنفکر» گذاشته بودند؛ از قبیل میرزا ملکم خانو امثال او»؛۶ روشنفکرانی که تنها راه سعادت ایران، تقلید و پیروی از فرهنگ غرب می‌دانستند. این‌هانه‌فقط با این حرکت خیانت بارناصرالدین‌شاه مبارزه نکردند، بلکه حتّی خود دلال انحصارات خارجی هم بودند میرزا ملکم خان اولین ایرانی است که به تأسیس لژ ماسونی پرداخت و پدر منورالفکری در ایران لقب گرفته و معتقد است تقلید از مملکت‌داری و نظم دولت‌های غربی بدون دعوت از بانک‌های خارجی و حضور کمپانی‌های غربی در ایران ممکن نیست. او معتقد است بدون کمپانی‌های معتبر، آبادی ایران هرگز میسر نخواهد شد…برای آبادی ایران باید کمپانی از خارج آورد…دولت ایران هرقدرمی‌تواند، به کمپانی خارجه امتیاز بدهد۷. میرزا ملکم مگر ندیده بود که همین انگلیسی‌ها از طریقایجاد کمپانی‌ها در هندوستان به‌تدریج بر تمام کشور هند مسلط شدند و استقلال و آزادی هندوستان را ازآن‌ها گرفته و به یک کشور مستعمره برای انگلیس مبدل کردند و منابع را به تاراج بردند و به یک کشور ضعیف و حقیر مبدل کردند.یکی دیگر از منورالفکران میرزا سپه‌سالار صدراعظم شاه که از شاگردان میرزا ملکم خوان بود تحت تأثیر افکار او قرار گرفت که بعدها با مشورت‌ها ملکم قرارداد ننگین رویتر را منعقد کرد و امتیازات زیادی که می‌توان گفت به تمام منابع ایران از معادن گرفته تا نفت و منابع دریای ایران در به‌واسطه این فرد در اختیار انگلیس قرار گرفت، اگر مخالفت علما و روحانیون و همراهی مردم نبود و اینقرارداد را لغو نکرده بودند ایران عملاًکم‌کم به یکی از کشورهای مستعمره انگلستان تبدیل می‌شود.

یکی دیگر از روشنفکران که شیفته غرب شده بود تقی زاده است که معتقد بود تنها راه پیشرفت ما این است که از فرق سر تا ناخن پا یکسره فرنگی بشویم. این روشنفکرانی که این‌چنین عقایدی داشتند در ارگان‌های مختلف مملکت نفوذ کرده و در خدمت انگلیس بودند و به‌واسطه آن‌هابه‌راحتی به آنچه می‌خواستندمی‌رسیدند؛ اما روحانیت و در رأس آن میرزای بزرگ، این‌گونه قاطع و کوبنده با همه‌ی این‌ها مبارزه کرد؛ این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابیدبا فتوایی میرزای شیرازی سیلی محکمی به انگلیس و روشنفکرانی که همه‌چیز را در غربی شدن می‌دیدند زد.

 

پیامدهای نهضت تنباکو

با انعقاد قرارداد تنباکو مثلقراردادهایسابق هیئتی از انگلیسی‌ها وارد ایران شدند که در شهرهای مختلف سکنا گزیدند.«چنان‌که گفته می‌شود، مجموعاً دو لک نفر زن و مرد که عبارت از دویست هزار باشد از مردم فرنگستان در عرض این هفده ماه در ایران نقل و تحویل دادند»۸.ورود این افراد در ایران به طبع فرهنگ خاص خودشان به همراه داشتند و بانفوذ و رخنه این افراد در شهرهای مختلف علاوه بر خریدوفروش توتون و تنباکوکه جنبه اقتصادی برایشان داشت آن‌ها به دنبال هدف بالاتری بودندکه قصد استحاله جامعه‌ی ایرانی داشتند و با تغیر جامعه اسلامی و مبدل کردن کشور ایران به یک کشوری وابسته وسکولار غیردینیکه از این طریق بتوانند به مقاصد خود راحت تر دسترسی پیدا کنندتا از منابع غنی و نیروی انسانی ارزان، همچنین بازار مصرف مناسب در جهت فروش کالاهای خود بیشترین استفاده را ببرند.

از طرف دیگر با ورود انگلیسی‌ها در ایران بازار فساد و شراب و شراب‌خواری گسترش میابد و بسیار از جوانان مسلمان را در طعمه خود قرار می‌دادند تا دین و دیانت را از آن‌ها بگیرند. نمونه آن

«جمعی از زنان بازیگر و جمعی دیگر از زنان بدکار،مخصوصاً برای ترویج کسب‌وکار خودشان به ایران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته و در هر بلدی خاصه تهران، چندین بازیگرخانه و فاحشه‌خانه معین داشته و همه‌روزه فوجیاز مسلمانان به دام خود کشیده، مالشان سهل است که عقل و دینشان ربوده رها می‌کردند…»۹ و تنها از طرق مختلف تلاش می‌کردند که جوانان مسلمان را به ابتذال کشیده و با سهولت بیشتری در جهت مقاصد خودشان گام بردارند. یکی دیگر از آثار این قرارداد که

خریدوفروش توتون وتنباکو در انحصار یک شرکت بود کشاورزان مجبور بودند محصولات خود را با نرخ تعیینی از طرف شرکت تحویل دهندکه معمولاً شرکت رژی محصولات را با نرخ بسیار پایین از کشاورزان خریداری می‌کرد که ازلحاظ اقتصادی و معیشتی به‌صرفه نبوده و فشار سختی بر روی مردم وارد می‌شود و مردم دچار فقر می‌شدند؛وده‌ها پیامدهای ناگوار دیگر که این قرارداد ننگین به همرا داشت.

اما از جانب دیگر با فتوا تحریم یک‌خطی‌آیت‌الله میرزای شیرازی آن‌چنان مؤثر واقع شد که شاه را مجبور کند تادستور به فسخ قرارداد رژ یدهد وانگلیس‌هابساط کمپانی خود را از ایران برچیند، این نشان‌دهنده قدرت مرجعیت شیعه و تبعیت شیعیاناز مرجع تقلیدشان است که این‌گونه مردم را متحد و منسجم علیه استکبار بسیج می‌کند تا بنا بر قاعده نفی سبیل، طبق آیه‌ی «و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» که خداوند متعال از مسلمانان می‌خواهد که سلطه‌ی بیگانگان را نپذیرد و زیر بار آن‌ها نرود جامه عمل بپوشانند. با این فتوا و حرکت مردم دشمنان به عظمت و اقتدار شیعه پی بردند و همواره به دنبال دسیسه و اختلاف‌افکنی… هستند تا این اقتدار را کاهش دهند اما موافق نیستند.


 

پی‌نوشت‌ها

۱-شیخ حسن اصفهانی کربلایی، به کوشش رسول جعفریان، تاریخ دخانیه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،تهران:۱۳۸۲، ص ۸۶

۲-حسینیان، روح‌الله، چهارده قرن تلاش شیعه برای توسعه و ماندن، مرکز انقلاب اسلامی، تهران:۱۳۸۷، ص ۲۳۹

۳-همان،ص ۲۵۳

۴-شیخ حسن اصفهانی کربلایی، به کوشش رسول جعفریان، تاریخ دخانیه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،تهران:۱۳۸۲،ص ۱۰۲ و ۱۰۳

۵-همان، ص ۱۳۹

۶-بیانات حضرت آیت‌اللهخامنه‌ای در دیدار جمعی از روحانیون ۱۳۷۰/۱۲/۱۴

۷-پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه، قم:دفتر نشر معارف، ۱۳۸۹، ص ۱۸۹ و ۱۹۰

۸-شیخ حسن اصفهانی کربلایی، به کوشش رسول جعفریان، تاریخ دخانیه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،تهران:۱۳۸۲،ص ۸۲

۹-همان،ص ۸۴

۱۰-سوره نساء،آیه ۱۴۱

  • مهدی پورجعفری صدرآباد

امریکا طی دهه‌های پنجاه و شصت میلادی، که در شرایط جنگ سرد با شوروی به سر می‌برد، برای مقابله با کمونیست، در برنامه‌ی سیاست خارجی خود، سیاست تشویقی اصلاحاتی متناسبی برای کشورهای کمتر توسعه‌یافته گنجانده بود تا با حفاظت از رژیم‌های وابسته، آن‌ها در دام کمونیست قرار نگیرند. از جمله‌ی این کشورها، ایران بود که به‌دلیل داشتن موقعیتی راهبردی و برخورداری از منابع غنی نفت و گاز، همواره برای آمریکایی‌ها حائز اهمیت بوده است. ایران از نزدیک‌ترین هم‌پیمانان آمریکا و غرب محسوب می‌شد. به همین جهت، کندی برای دور ماندن ایران از خطر نفوذ کمونیست، همواره شاه را تحت فشار قرار می‌داد تا در راستای تحقق سیاست‌های اصلاحی برای کاهش نارضایتی‌های مردم و ایجاد فضای باز سیاسی در سطح جامعه، تلاش کند.
 
* زمینه‌های شکل‌گیری انقلاب سفید
شاه برای جلب حمایت‌های رئیس‌جمهور آمریکا، به‌ناچار باید اقداماتی در راستای برنامه‌ی اصلاحات مدنظر آمریکایی‌ها انجام می‌داد. شخصیت شاه به‌گونه‌ای شکل‌ گرفته بود که قدرت خود را مدیون حمایت‌های آمریکا می‌دانست و با تکیه ‌بر آن‌ها، هویت و وجهه‌ی خاصی پیدا می‌کرد. نمونه‌ی آن را می‌توان در زمان ریاست‌جمهوری نیکسون مشاهده کرد؛ «زمانی که نیکسون شاه را به‌عنوان کارگزار اصلی اجرای دکترین خودش در خلیج‌فارس انتخاب کرد، شاه باور پیدا کرد که وجودش برای ایالات‌متحده ضروری است و قبول این واقعیت که او را ایالات‌متحده بدین‌جهت انتخاب کرده بود تا عامل قدرت آمریکا در خلیج‌فارس، یعنی مرکز انرژی جهان باشد.» به همین جهت، نیکسون با اعطای وام‌های کلان و کمک‌های تسلیحاتی فراوان به شاه، به او اعتمادبه‌نفس بیشتری می‌داد.

یکی از اقداماتی که توسط رژیم صورت گرفت، اصلاحات مدنظر آمریکایی‌ها به‌عنوان طرح انجمن ایالتی و ولایتی بود که در مجلس نیز تصویب شد. در این لایحه، سه موضوع به چشم می‌خورد که انتشار آن توسط رژیم، موجب برانگیخته شدن احساسات مردم و علما شد: ۱. حذف شرط مسلمانی برای عضویت در انجمن‌ها، ۲. جایگزینی قسم به کتاب آسمانی به‌جای سوگند به قرآن و ۳. حذف شرط ذکورت (مرد بودن) برای عضویت.

شاه برای جلب حمایت‌های رئیس‌جمهور آمریکا، به‌ناچار باید اقداماتی در راستای برنامه‌ی اصلاحات مدنظر آمریکایی‌ها انجام می‌داد. شخصیت شاه به‌گونه‌ای شکل‌ گرفته بود که اقتدار خود را مدیون حمایت‌های آمریکا می‌دانست و با تکیه ‌بر آن‌ها، هویت و وجهه‌ی خاصی پیدا می‌کرد.

مورد اول و دوم با هدف حذف تدریجی اسلام به‌عنوان دین رسمی کشور مطرح شده بود. در عمل نیز با گذشت زمان، افرادی غیرمسلمان مانند بهایی‌ها در رژیم نفوذ پیدا کردند و سمت‌های مهمی در دست گرفتند. مطرح کردن مورد سوم، یعنی اعطای حق شرکت زنان در انتخابات، که با هدف غربی کردن و مبتذل کردن زنان به بهانه‌ی حضور زنان در جامعه مطرح می‌شد، حربه‌ای بود برای اینکه در صورت مخالفت علما، رژیم بتواند آنان را مخالف آزادی و حقوق زنان معرفی کند و به تخریب ایشان در اذهان مردم بپردازد. این سه موضوع باعث شد که امام خمینی رحمه‌الله‌علیه موضع‌گیری کند و مراجع را تشویق نماید که مواضع واحدی علیه این اقدامات اتخاذ کنند. ایستادگی و مقاومت مردم و علما در مقابل این لایحه، منجر به لغو آن شد و این پیروزی بزرگی برای ملت ایران به‌ حساب می‌آمد.
 
* اجرای اصلاحات توسط شاه
اما در ۱۹ دی‌ماه ۱۳۴۱، یعنی در سالروز اصلاحات ارضی، شاه به‌طور رسمی اعلام کرد که قصد دارد اصول شش‌گانه‌ای را به رفراندوم بگذارد. این اصول به نام «انقلاب سفید» عنوان شد و مقرر گردید مردم طی یک رفراندوم، به آن رأی دهند. زمانی که شاه پی برد که با وجود روحانیت نمی‌تواند برنامه‌ی مورد نظر خود را اجرایی کند، با استفاده از رسانه‌ها، خود را فردی اصلاح‌طلب و روحانیت را ضداصلاح‌طلب و مرتجع معرفی کرد و طی یک سخنرانی اظهار داشت: «برای سعادت ملت ایران و به‌منظور استقرار اصلاحات انجام‌شده و احتراز از خدشه‌دار کردن این اصلاحات از طرف عوامل ارتجاعی و مخرب، تقاضا می‌کنم برای تصویب ملی این اصلاحات حرکت کنند و آرای مثبت دهند.» این اصول شش‌گانه عبارت بودند از:
۱. الغای رژیم ارباب‌رعیتی
۲. تصویب لایحه‌ی قانون ملی کردن جنگل‌ها در سراسر کشور
۳. تصویب لایحه‌ی قانون فروش سهام کارخانه‌های دولتی به‌عنوان پشتوانه‌ی اصلاحات ارضی
۴. تصویب لایحه‌ی قانون سهیم کردن کارگران در منافع کارگاهی تولیدی و صنعتی
۵. اصلاح قانون انتخابات
۶. لایحه‌ی ایجاد سپاه دانش به‌منظور تسهیل اجرای قانون تعلیمات عمومی و اجباری.
 
انتشار خبر رفراندوم در روزنامه‌ها، واکنش‌های مختلفی در پی داشت. از یک‌ طرف، غرب از این طرح حمایت کرد و آن را نشانه‌ی عزم جدی و اراده‌ی شاه برای تحول گسترده در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی دانست و از طرف دیگر، مراجع به‌ویژه امام خمینی، علیه آن موضع‌گیری کردند. شاه بهبودی را به‌عنوان نماینده‌ی خود به قم فرستاد تا با علما دیدار کند و آن‌ها را متقاعد سازد برنامه‌ی که شاه در پیش‌گرفته، برای ترقی ایران است تا از این طریق، حمایت علما و همراهی آنان را برای پیشبرد برنامه‌های رژیم جلب کند. بهبودی درخواست دیدار خصوصی با امام داشت که ایشان نپذیرفتند، اما دیدار را به‌صورت جمعی قبول کردند. امام در این دیدار فرمودند: «ولی ما توقع نداشتیم که ایشان [شاه] از روحانیت به‌عنوان ارتجاع تعبیر کند... آیا علما و مراجع مرتجع هستند؟ ارتجاع سیاه در واقع شاه است... و به ایشان بگویید که حداقل به قانون اساسی عمل کند.»

امام با هشیاری کامل درک کرده بودند که هدف از این اصلاحات، تحکیم سلطه‌ی آمریکا در ایران است و از این طریق می‌خواهند فشارهای مردمی را کاهش بدهند و شاه «مأمور است که این برنامه را به هر قیمتی، به مرحله‌ی اجرا بگذارد.» او به‌عنوان فردی که بازیچه‌ی دست ابرقدرت‌هاست، برای باقی ماندن بر کرسی سلطنت، به‌ناچار باید اصلاحات مدنظر آمریکایی‌ها را انجام دهد و به همین جهت، «نه‌تنها عقب‌نشینی نمی‌کند و دست از کار نمی‌کشد، بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگی، با هرگونه مخالفتی مقابله خواهد کرد.»
امام با هشیاری کامل درک کرده بودند که هدف از این اصلاحات، تحکیم سلطه‌ی آمریکا در ایران است و از این طریق می‌خواهند فشارهای مردمی را کاهش بدهند و شاه «مأمور است که این برنامه را به هر قیمتی، به مرحله‌ی اجرا بگذارد.» او به‌عنوان فردی که بازیچه‌ی دست ابرقدرت‌هاست، برای باقی ماندن بر کرسی سلطنت، به‌ناچار باید اصلاحات مدنظر آمریکایی‌ها را انجام دهد.

اما امام که از ماهیت رفراندوم انقلاب سفید شاه آگاه بودند، به روشنگری این جریانات پرداختند و فرمودند: «دستگاه حاکم برای اغوا و اغفال ملت، دام وسیعی گسترده و به یک سلسله اعمال ظاهر فریب و گمراه‌کننده دست ‌زده است و ما اگر در مقابل، به بیدار کردن و متوجه ساختن توده‌ی مردم اقدام نکنیم و از افتادن آن‌ها به دام استعماری که برای آنان گسترده‌اند، جلوگیری ننمایم، ملت اسلام در معرض فنا و نیستی قرار خواهد گرفت.»

امام راهکار مقابله با این اقدام شاه را بیدار کردن مردم می‌دانستند و این‌گونه بیان می‌کنند که اگر «بتوانیم در مقابل این دسیسه و توطئه‌های شاه، فقط مردم را بیدار و آگاه سازیم و نگذاریم که گول بخورند و تحت‌تأثیر برنامه‌ی فریبنده‌ی او قرار بگیرند، حتماً او را با شکست مواجه خواهیم ساخت و درمانده خواهیم کرد. ما که نمی‌خواهیم به جنگ توپ و تانک برویم که می‌گویید از ما ساخته نیست. چه‌کار می‌توانیم بکنیم و مشت با درفش مناسبت ندارد. بزرگ‌ترین کاری که از ما ساخته است، بیدار کردن و متوجه ساختن مردم است.»
 
* برگزاری رفراندوم و شروع اعتراضات مردمی
سرانجام زمان برگزاری رفراندوم فرارسید و در روز ششم بهمن‌ماه سال ۱۳۴۱ عده‌ی کمی پای صندوق‌های رأی آمدند. اما رژیم در کمال ناباوری اعلام کرد ۵/۵۹۸/۷۱۱ موافق و ۴۱۵ مخالف به لوایح انقلاب سفید رأی داده‌اند! آمریکایی‌ها با پیروزی رفراندوم شاه، از آن حمایت کردند و کندی پیام تبریکی به شاه ارسال کرد. اما در پی موضع‌گیری امام و دیگر علما و با آگاه شدن مردم از پیامد اقدامات شاه، در بعضی از نقاط کشور از جمله تهران، اعتراض و اعتصاب و تعطیلی بازار صورت پذیرفت. در قم نیز وضع همین‌گونه بود. شاه قصد داشت برای همراه کردن علما و مراجع با طرح خود، به قم سفر کند که با مخالفت مراجع و مردم مواجه شد. یک روز قبل از آمدن شاه، این اعتراضات به اوج خود می‌رسد و شعار «مرگ بر آمریکا» برای اولین‌بار در قم طنین‌انداز می‌شود. رژیم شاه که عدم اجرای این اصلاحات را به‌معنای سقوط و نابودی حکومتش می‌دانست، اعتراضات را به‌شدت سرکوب کرد و روحانیون را به زندان یا تبعید فرستاد.
 
* پیامدهای انقلاب سفید
شاه به‌ظاهر با انقلاب سفید، قصد ایجاد اصلاحات داشت و با این اصلاحات می‌خواست تحول بزرگی در ایران ایجاد کند، ولی نه‌تنها با اجرای این طرح آمریکایی‌ها، اصلاحاتی صورت نگرفت، بلکه نتیجه‌ای معکوس حاصل شد. ایران روزبه‌روز به کشورهای غربی و به‌ویژه آمریکا وابسته‌تر می‌شد و به بازار مصرف کالاهای این کشورها تبدیل شده بود. در حقیقت، انقلاب سفید یک بازی استعماری بود تا دشمنان این ملت در پشت آن نقش بازی کنند، استقلال را از ایران بگیرند و کشور را به خود وابسته کنند. این اتفاق پس از مدتی به وقوع پیوست.

همواره سیاست آمریکا این بوده است که اجازه ندهد کشورهای در حال ‌توسعه، در زمینه‌ی کالاهای ضروری، ‌ مصرفی و فناوری، هیچ‌گاه به مرحله‌ی خودکفایی و استقلال اقتصادی برسند. یک نمونه‌ی آن را می‌توان در بخش صنعت مشاهده کرد. آمریکایی‌ها قصد داشتند با به وجود آوردن کارخانه‌هایی که فقط کار مونتاژ را برعهده دارند، از نیروی کار ارزان، دسترسی آسان به مواد اولیه‌ی خام و نزدیکی به بازار مصرف، حداکثر استفاده را ببرند.
همواره سیاست آمریکا این بوده است که اجازه ندهد کشورهای در حال ‌توسعه، در زمینه‌ی کالاهای ضروری، ‌ مصرفی و فناوری، هیچ‌گاه به مرحله‌ی خودکفایی و استقلال اقتصادی برسند. یک نمونه‌ی آن را می‌توان در بخش صنعت مشاهده کرد.

از طرفی دیگر، با اجرای بند اول، یعنی اجرای اصلاحات ارضی، گمان آن می‌رفت که پنجاه درصد زمین‌ها در اختیار کشاورزان قرار گیرد، اما تنها نُه درصد آنان صاحب زمین شدند. فقط به‌جای اربابان قدیمی، اربابان جدید و وابسته به دربار روی کار آمدند. این توزیع ناعادلانه‌ی ارضی منجر به گسترش فقر روستاییان و مهاجرت آن‌ها به شهرها شد. آن‌ها در حاشیه‌ی شهرها سکونت گزیدند. به‌دلیل نبود امکانت، این اتفاق باعث بروز ناهنجاری‌هایی در شهرها می‌شد.

در نتیجه، در این دوره شاهد کاهش تولیدات کشاورزی و افزایش واردات مواد غذایی ضروری هستیم. ایرانی که خود از تولیدکنندگان و صادرکنندگان محصولات کشاورزی محسوب می‌شد و در زمینه‌ی تولید گندم نیز خودکفا بود، با انجام طرح شوم انقلاب سفید، به واردکننده‌ی گندم تبدیل شد؛ به‌طوری‌که حتی نمی‌توانست نیاز چند ماه خودش را تأمین کند. این نتیجه‌ی اعتماد شاه به آمریکا بود. امام در طی یک سخنرانی، به پیامدهای اصلاحات شاه پرداختند و فرمودند: «اصلاحات! می‌بینیم که آن‌قدر که فاسد کردند این زراعت ما را، آن‌قدر کشاورزی ما را برگرداندند به هیچ و منهدم کردند که ما در همه‌چیز محتاجیم، دستمان را دراز کرده‌ایم به اسرائیل که به ما حتی میوه بدهد! هرچه، گندم، جو، چه، هی دائماً دارد می‌آید که اگر یک روز جلویش را بگیرند، این ملت باید گرسنگی بخورد! می‌گویند برای سی روز یا سی‌وسه روز... تمام زراعت ایران برای سی‌وسه یا سی روز ایران کافی است. مابقی آن را باید از خارج بیاورند! یک مملکتی که صادرکننده بود، حالا باید این‌طور باشد. اصلاحات! کلمه‌ی اصلاحات، محتوا ندارد... انقلاب سفید! انقلابش انقلاب است، اما سیاه است! سرخ است!»
  • مهدی پورجعفری صدرآباد