آینه‌عبرت

قل سِیرُواْ فِی‌الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ کَیْفَ‌کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ

آینه‌عبرت

قل سِیرُواْ فِی‌الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ کَیْفَ‌کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ

رهبر معظم انقلاب:
در باب اصل مسأله‌ی تاریخ، باید بگوییم که تاریخ چیز مهمی است. تاریخ را به‌عنوان یک چیز کوچک یا حاشیه‌یی نباید خیال کرد؛ تاریخ واقعاً مهم است. تاریخ، درس و گنجینه‌ی اطلاعات ما از گذشته‌ی بشریت است؛ سرگذشت ماست. مگر میشود نسبت به تاریخ بیاعتنا بود؟ همه‌ی علوم و همه‌ی معارف و همه‌ی تلاشهای بشری و همه‌ی آنچه که امروز در این صحنه‌ی عالم وجود دارد، فقط زمان حال است؛ میلیونها برابرِ این تلاشها در گذشته انجام گرفته است. سرگذشت اینها، یعنی تاریخ. بنابراین، تاریخ چیز کم‌اهمیتی نیست؛ واقعاً نباید به‌عنوان یک چیز حاشیه‌یی به آن نگاه کرد.
.( بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران‌ - 1370/11/08)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضاشاه» ثبت شده است

رضاشاه و مقابله با روحانیون پیشتاز؛ قیام حاج آقا نورالله

علما و روحانیون مبارز در طول تاریخ همیشه در صحنه حاضر بودند و در مقابل استعمارگران انگلیسی و آمریکایی، ایستاد‌ند تا کشور زیر سلطه بیگانگان نرود و همواره در جبهه داخلی روشنگر و آگاهی بخش مردم بوده، توانستند در مقابل استبداد حاکمان زورگو بایستند و از مردم و دین‌شان پاسداری کنند. حاج آقا نورالله یکی از این علمای تأثیرگذار در دوران مشروطه و پهلوی محسوب می‌شود. وی علاوه بر کارهای مبارزاتی توجه ویژه‌ای به اقتصاد مقاومتی داشت و معتقد بود ما توانایی داریم کالا تولید کنیم و از محصولات وطنی خود استفاده ببریم. در اینجا سعی می‌شود گوشه‌ای از اقدامت مبارزاتی حاج آقا نورالله علیه استبداد و استعمار و راهکارهای اقتصادی وی را بیان کنیم.

 

دربار پهلوی به‌خوبی می‌دانست که هدف حاج‌آقا نورالله چیزی جز سرنگون ساختن حکومت رضاخان نیست. هم‌چنین رژیم می‌دانست که ایشان رهبر و قلب ­تپنده‌­ی این قیام هست و هیچ‌چیز نمی‌تواند او را ساکت نماید، به همین جهت تصمیم به ترور حاج آقا نورالله می‌گیرند اگرچه چند سال قبل اقدام به ترور وی کردند ولی موفق نبودند، اکنون به دنبال فرصت مناسب دیگری می‌گشتند.

 

زندگی

حاج آقا نورالله از نوادگان مرحوم کاشف الغطا بود. وی در سال 1287 ه.ق در اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را در حوزه­ اصفهان شروع و پس از چندی برای تکمیل درس به عتبات عالیات مهاجرت کرد و در محضر میرزا حسین شیرازی و میرزا حبیب‌الله رشتی به تحصیل پرداخت. وی سپس در سال 1300 ه.ق به اصفهان مراجعت کرد و آنجا علاوه‌بر تدریس، در کنار برادرش آیت‌الله آقا نجفی وارد مبارزه شد. پس از وفات آقا نجفی، رهبری اصفهان به دوش او افتاد و به «آیت‌­الله» مطلق معروف شد.[1] ازآنجاکه حاج آقا نورالله به تأسی از قیام تنباکو و پیامدهای آن شرکت اسلامیه را تأسیس کرد، شرح مختصری از این قیام در ادامه خواهد آمد.

 

 

شاهان قاجار برای اینکه مخارج خوش‌گذرانی و عیش و نوش و سفرهای خود را تأمین کنند از کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه و ... پول قرض کرده و در عوض امتیازهایی به آن‌ها می‌دادند که باعث سلطه هرچه بیشتر آن‌ها بر کشور می‌شد؛ ازجمله این امتیازها، امتیاز انحصار خرید و فروش تنباکو به مدت ۵۰ سال به شخصی به نام تالبوت انگلیسی بود.[2] به‌ موجب این امتیاز کشاورزان ایرانی باید مانند بردگانی برای انگلیسی‌ها کار کرده و آن‌ها محصولات کشاورزان را با قیمت بسیار پایین خریداری می‌کردند. این دوران زیاد دوام نداشت. با هوشیاری علما و آگاهی مردم نسبت این موضوع، مردم دست به اعتراضاتی در شهرهای مختلف ایران زدند و در نتیجه ‌آن، آیت‌الله میرزای شیرازی با فتوای یک‌خطی و تاریخی خود: « الیوم استعمال تنباکو و توتون بأیِ نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است»[3]، ازیک‌ طرف باعث لغو امتیاز ننگین تنباکو شد و از طرفی دیگر با این فتوا سیلی محکمی به گوش انگلیس زد و باعث شد بساط کمپانی انگلیسی از ایران برچید‌ه و سلطه‌ی استعماری به طور موقت از کشور قطع شود. درنتیجه، این قیام بزرگ و تاریخی سرلوحه و موتور محرک سایر قیام‌های و حرکت‌ها و جنبش‌ها در داخل کشور محسوب شد.

 

 

حاج آقا نورالله و تأسیس شرکت اسلامیه

پس از قیام تنباکو، دو مجتهد اصفهانی، حاج آقا نورالله و حاج آقا نجفی به این فکر افتادند که علاوه‌بر نفی کالاها و منسوجات خارجی می‌توان امکانات داخلی را در جهت تولید بسیج نموده و با ابتکار ایرانی به تولید منسوجات پرداخته و ملت را برای حمایت از آن تشویق کرده، ابعاد تحریم کالاهای بیگانه را تحقق بخشید. برای تحقق این امر حاج آقا نورالله معتقد بود « باید اسباب کسب و تجارت داخله را فراهم آورد که از اول صادرات مملکت بقدر واردات باشد.» هم‌چنین می‌گفت: «اگر مسلمین دارای ثروت و مکنت شوند و تجارت و زراعت و فلاحت آن‌ها ترقی کند و فقر و پریشانی آن‌ها رفع شود، البته در کمال خوبی می‌توانند حفظ علم اسلام را نمایند»، آنان با همین رویکرد شرکت اسلامیه­‌ اصفهان را در سال 1316 ه.ق با همکاری جمعی از تجار تأسیس نمودند. استقبال مردم و حمایت مراجع عظام تقلید از کالاها و منسوجات ایرانی باعث رونق شرکت شد و به ‌تدریج حوزه عمل خود را به سایر شهرها و سپس به کشورهای خارجی گسترش داد. این گسترش به حدی بود که روزنامه‌ها و نمایندگان انگلیس، رشد آن را سکته به منافع انگلیس در کلیه‌ منطقه‌ خلیج‌فارس اعلام نمودند.[4]

 

 

حاج آقا نورالله و جنگ اول بین‌الملل

مبارزات مرحوم حاج‌آقا نورالله به دو بخش تقسیم می‌شود: مقابله‌ با قدرت‌های خارجی و مبارزه‌ با استبداد. این دو بخش، کاملاً در زندگی و در مبارزات وی محسوس و قابل‌ تفکیک است؛ لیکن با رضاخان هم که مبارزه می‌کند، گویی برایش کاملاً روشن است که رضاخان پیش کرده‌ همان خارجی است، و در جهت اهداف آن‌ها گام برمی‌دارد و به همین دلیل حاج آقا نورالله با سیاست‌های او مقابله می‌کند.

 

 

در زمان جنگ‌جهانی اول، با وجود اینکه ایران اعلام بی‌طرفی می‌کند ولی مورد اشغال نیروهای متفقین (انگلیس و روس) قرار می‌گیرد. در این هنگام حاج آقا نورالله در قسمت مرکز و جنوب ایران به جمع‌آوری نیرو می‌پردازد. وی در اصفهان به مردم آموزش نظامی داده و هسته‌های فدایی ملی را تشکیل می‌دهد. او همچنین سپس مردان بختیاری و قشقایی را به صحنه نبرد کشانده، با گسترش دامنه قیام، قوای ژاندارمری را نیز به خود ملحق نموده، علیه دول اشغالگر اعلام جنگ داده و اصفهان را تحت تصرف کامل درمی‌آورد. اما با حمله‌ی نیروهای روسی به اصفهان و به توپ بستن این شهر، نیروهای حاج آقا نورالله زیاد نتوانستند دوام بیاورند و حاج‌آقا نورالله به عراق پناه می‌برد.[5]

 

حاج آقا نورالله و رضاخان

به دنبال غروب سلطنت قاجاریه و قدرت یافتن پهلوی اول، سیاست مقابله با روحانیت شدت می‌یابد و نخستین قدم برای دور کردن روحانیت در عرصه سیاسی و اجتماعی، نوسازی دستگاه قضایی بود. علی‌اکبر داور وزیر عدلیه و حقوق‌دان تحصیل‌کرده اروپا مأمور این کار شد.

 

 

وی توانست به‌سرعت حقوق‌دانان نوگرا را به‌جای قضات سنتی بنشاند، قوانین جدیدی را با الهام گرفتن از قوانین اروپایی تهیه کند و در مسائلی چون ازدواج، طلاق و حقوق مربوط به حضانت کودکان ایجاد کند که با احکام شرع مغایر بود. تا پیش از نوسازی دستگاه قضایی کار قضاوت بر عهده روحانیت بود. وی علاوه بر آن، کار ثبت‌ اسناد را که پیش از آن در اختیار روحانیون بود، به وکلای جدید سپرد.

سیاست‌های ضد دینی رضاشاه با واکنش علما همراه شد و حاج آقا نورالله یکی از پرچم‌داران مبارز این عرصه به شمار می­‌رفت که با بصیرت تمام توانست با نهضتی فراگیر علیه سیاست­‌های استبدادی رضاشاه مقابله کند. و نقش روحانیت را در عرصیه سیاست به حاکم وقت نشان دهد.

 

حاج آقا نورالله برای مقابله با رضاشاه و تهیه­­‌ مقدمات درگیری به حرکت معقول و منظمی دست زد و مدت کمی قبل از شروع قیام با تأسیس نوعی تشکیلات نیمه مخفی در پوشش اتحاد اسلام  به این کار مبادرت نمود. اساس‌نامه و مواد این تشکیلات از اصولی منضبط و به‌هم‌ پیوسته درست ‌شده و نشانگر مبارزه ریشه‌ای با نارسایی‌ها و معضلات اجتماعی- سیاسی ایران آن روز است. اهداف نیمه مخفی اتحاد اسلام دقیقاً در مقابله با چیزی قرار داشته که رضاخان ماهیت حکومت خود را بر اساس آن بنا نهاده بود. وی از دو واقعه مهم، بهترین بهره‌برداری را در جهت پیشبرد اهداف خود بر علیه سیاست‌های رضاشاه کرد:

 

1- نظام اجباری

این قانون در خرداد 1304 ش، در زمان ریاست وزرایی رضاخان به تصویب رسید، اما اجرای آن با احتیاط و تأخیر همراه بود تا اینکه در سال 1306 ش استاندار اصفهان، اداره‌ی نظام اجباری را تأسیس و اعلامیه‌ای صادر کرد. انتشار خبر سربازگیری، موجب تشنج و آشوب در اصفهان شده، تظاهرات و تعطیل عمومی آغاز شد و مردم به منزل علما پناه آوردند. علت اعتراض مردم دو چیز بود:

 

  1. چون زندگی مردم یک زندگی کشاورزی و دامداری بود جوانان تنها تکیه‌گاه و نان‌آور خانواده بودند. در صورت اعزام اجباری آن‌ها، نظام اقتصادی خانواده‌ها متلاشی می‌شد.
  2. از لحاظ اخلاقی، نیروی‌های نظامی چنان بدنام بودند که مردم از اعزام جوانانشان به سربازی وحشت داشتند.

 

این دو علت مردم را نگران کرده و به شورش کشاند. مردم معترض به منزل علما هجوم آوردند، اما همه علما می‌گفتند: تا آیت‌الله حاج شیخ نورالله پیش‌قدم نشود، از ما کاری ساخته نیست.

 

2- بخش‌نامه مخبرالسلطنه

در همین اثنا نخست‌وزیر وقت، مخبرالسلطنه، بیانه‌ای را در دوم شهریور بخش‌نامه کرد. این بخش‌نامه نشان‌دهنده سیاست مبارزه با روحانیت و سرکوب کردن آن‌ها توسط دربار بود. هم‌چنین در این بخش‌نامه، امربه‌معروف و نهی از منکر را که ابزار علما برای اعتراض به دولت بود، ممنوع کرد. در این بیانیه آمده بود «چندی پیش به این ‌طرف مشاهده می‌شود که اشخاصی به نام حفظ دیانت و جلوگیری از منهیات، داخل یک سلسله عناوین و اظهاراتی می‌شوند و می‌خواهند به این وسیله اذهان عامه را مشوب ساخته و در جامعه القاء نفاق و اختلاف کنند... دولت اجازه نمی‌دهد خودسرانه به‌صورت موعظه و نهی از منکر و بهانه‌ی تبلیغات مذهبی، نیّات مفسدت‌کارانه و خودسرانه و ماجراجویانه‌ی خود را به جامعه وارد و در اذهان مردم تولید شبهه و نفاق نمایند. این قبیل اشخاص... در حکم مفسدین فی‌الارض محسوب... مستوجب هرگونه تعقیب و تنبیه و مجازات هستند...».[6]

 

 

انتشار این اطلاعیه در سراسر کشور، موجب نگرانی علما شد و فهمیدند که درگیری با روحانیت آغاز شده است. به همین دلیل انتشار این بخش‌نامه فرصت بسیار مناسبی برای هماهنگی و دعوت به قیام همه­‌ی روحانیون ایران را فراهم ساخت. از طرفی قانون نظام اجباری مورد اعتراض مردم بود و انتشار بخش‌نامه مخبرالسلطنه نیز باعث بسیج شدن مردم و روحانیت در یک جبهه شد.  این اعلامیه مبارزه با رضاشاه را جدی کرد و علمای اصفهان به رهبری حاج‌آقا نورالله به این نتیجه رسیدند که برای تعمیم مبارزه باید به قم که مرکز حوزه تشیع ایران است مهاجرت و از آنجا خواسته‌های خود را اعلام کنند. سرانجام در تاریخ 15 ربیع‌الاول از اصفهان عازم قم شدند و در آنجا مورد استقبال آیت­‌الله حائری، زعیم حوزه، قرار گرفتند و پس از استقرار، علمای بزرگ شهرستان‌ها نیز در قم به مهاجرین پیوستند.[7]

 

 

به دنبال این مهاجرت‌ها و قیام سراسری علما، زمینه حرکت بزرگ و اساسی در عزل رضاخان از سلطنت به وجود آمد. دستگاه استبداد در تهران متوحش بود، رضاخان در جمعی از رجال گفته بود: «مدرس کم بود حالا آخوندها هم علیه من به قم لشکرکشی نموده‌اند. با این لشکر چه کنم؟» هم‌چنین در مورد حاج‌آقا نورالله گفته بود: «این قضیه کوچکی نیست، آن اصفهانی آدم خطرناکی است».

 

خواسته‌های مهاجرین

رضاخان برخلاف میل خود گروهی را برای مذاکره با مهاجرین نزد حاج‌آقا نورالله فرستاد تا ببیند درخواست آنان چیست. در ابتدا مردم و روحانیون خواستار الغای نظام اجباری بودند، ولی حاج‌آقا نورالله با درک موقعیت و با وجود نهضت فراگیر، هدف جزئی را نامتناسب دیدند و هم‌چنین برای اینکه ثابت کند، رضاخان به‌هیچ‌وجه اهل منطق و قانون نیست، درخواست‌های اساسی دیگری در شش ماده تنظیم کرد که شامل موارد زیر است:

 

  1. جلوگیری یا اصلاح و تعدیل نظام‌وظیفه؛
  2.  اعزام پنج نفر از علما مطابق « اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه» به مجلس؛
  3. جلوگیری کامل از منهیات شرعیه؛
  4.  ابقاء و تثبیت محاضر شرع؛
  5. تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعیات در وزارت فرهنگ؛
  6. جلوگیری از نشر اوراق مضره و خطرناکی که به عناوین مختلف انتشار می‌یافت و تعطیل مدارس بیگانگان.[8]

 

با توجه به اصول شش‌گانه فوق متوجه می­‌شویم که حاج آقا نورلله به خوبی می‌­دانست که در آینده‌ نزدیک تمام قوانین و مقررات اسلامی به‌وسیله پادشاه منسوخ خواهد شد و مجلس به‌صورت آلت فعل و صحنه‌ اجرای نمایش‌نامه‌های دربار درخواهد آمد، قوه قضاییه از میان می‌رود، مهم‌ترین ارگان تربیت یعنی وزارت معارف و فرهنگ در اجرای خواسته‌های خارجیان می­‌کوشد و مبلغ فرهنگ غربی خواهد شد. هم‌چنین توجه به نشریات تحت سانسور شدید دوره پهلوی اول که کاری جز توهین به مقدسات و القای اندیشه‌های صرفاً غربی نداشته‌اند، حاج آقا نورالله را بر آن داشت با مشاهده وضع موجود جامعه درخواست‌های خود را مبتنی‌بر اصلاح این امور تنظیم کند. حاج آقا نورالله به خوبی به اوضاع زمانه­‌ خود آشنا و از روحیات رضاخان آگاه بود. او براساس همین اطلاع درخواست‌هایی از رژیم وقت می‌کند که در صورت اجرا، باعث اصلاح جامعه می‌شد و از طرفی رضاخان مستبد را نیز کنترل می‌کرد.

 

مهاجران از خواسته‌های خود کوتاه نمی‌آمدند. هیئتی که برای مذاکره با علما به قم آمده بودند خواسته­‌های مهاجران را که از جمله انتخاب پنج نفر از علمای طراز اول و نیز این که یکی از آن‌ها باید مدرس باشد، شنیده و انتقال دادند. نخست‌وزیر این پیشنهادها را به عرض شاه رساند و رضاشاه به ناچار موافقت نمود. از طرف علما تلگراف سپاسگزاری به شاه مخابره گردید. دست خط تلگرافی نیز در دلجویی آقایان به تاریخ سی‌ام آذر1306 صادر شد و قرار بر این بود که از طرف دولت لایحه‌ای مقتضی در زمینه‌­ی اصلاحات موردنظر هیئت علما تهیه و به مجلس تقدیم شود. این لایحه از طرف دولت تهیه و به مجلس تقدیم شد، اما قبل از آنکه در مجلس طرح شود، در شب چهاردهم دی‌ماه شیخ نورالله منقلب و درگذشت.[9]

 

مرگ مشکوک

دربار پهلوی به‌خوبی می‌دانست که هدف حاج‌آقا نورالله چیزی جز سرنگون ساختن حکومت رضاخان نیست. هم‌چنین رژیم می‌دانست که ایشان رهبر و قلب ­تپنده‌­ این قیام هست و هیچ‌چیز نمی‌تواند او را ساکت نماید، به همین جهت تصمیم به ترور حاج آقا نورالله می‌گیرند اگرچه چند سال قبل اقدام به ترور وی کردند ولی موفق نبودند، اکنون به دنبال فرصت مناسب دیگری می‌گشتند. برای این عمل دو کار را انجام دادند:

 

 

در اوایل دی‌ماه 1306 باگذشت صد روز از مهاجرت و قیام، مختصر کسالتی بر رهبر قیام عارض شد. در همان روز آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری برای عیادت به منزل حاج‌آقا نورالله رفته و همراه ایشان چند نفر از اطبا نیز آمده بودند. همه­ی آن‌ها متفقاً نظر دادند که مسئله مهمی نیست و عارضه آقا فقط تب و کسالت مختصری است که با استراحت به‌زودی برطرف می‌شود. اما حکومت که هیچ‌کدام از ترفندهایش برای مقابله با قیام به نتیجه نرسیده بود و خطر اوج‌گیری مجدد نهضت با پیوستن مجتهد مشهور آذربایجان (آیت‌الله آقا سید صادق) به حاج‌آقا نورالله را حس می‌نمود، دست‌ به ‌کار اجرای توطئه­ بزرگی شد. روز دوشنبه اول صبح ناگهان مأموران همراه پسر رکن‌الدوله حاکم قم و یک پزشک وارد خانه حاج‌آقا نورالله شدند و گفتند که اعلی‌حضرت برای معالجه‌ شما دستور اعزام پزشک داده‌اند. و بدون اینکه فرصت جواب و عکس‌العمل به ایشان بدهند، پزشک فوری ایشان را معاینه نموده سپس اظهارنظر می‌نمایند که شما به بیماری مالاریا مبتلا شده‌اید، دوای شما تزریق آمپول کنین است و باید هرچه سریع تزریق شود، حاج‌آقا نورالله مخالفت می‌کنند ولی به‌زور  آمپول را به ایشان تزریق کرده و بلافاصله خانه را ترک می‌کنند.

 

در ادامه رژیم برای اینکه اقدامات اولیه و تزریق آمپول را لاپوشانی کند؛ سه نفر از پزشکان تهرانی را از طرف دربار و شخص رضاخان در لحظه جان دادن بر سر بالین حاج آقا نورالله حاضر می‌کند، در حالی که کار از کار گذشته بود و وی به دیار باقی شتافته بود. در نهایت آنها مدعی شدند ما تمام توان خود را برای نجات جان آیت‌الله انجام دادیم، و سرانجام پزشکان علت فوت را مسمومیت اعلام می‌کنند. روشن است که این بخش از جنایت را به حالت انسان دوستانه به نمایش گذارند، به‌نوعی که دربار بتواند از آن کمال استفاده تبلیغاتی را بنماید. روزنامه‌های یومیه‌ تهران خبر اعزام اطبا را از طرف شاه با تبلیغات فراوان و همزمان با خبر شهادت حاج‌آقا نورالله انعکاس دادند. [10]در نتیجه نهضتی که از اصفهان شروع شد و در مدت کوتاهی سرتاسر ایران را به حرکت درآورد و مرجع وقت آیت‌­الله سید ابوالحسن اصفهانی از آن حمایت کرد و می‌رفت که به پیروزی برسد؛ اما با شهادت رهبر نهضت، عقیم ماند و به‌سرعت شایعه شد که پزشکانی که از طرف شاه برای معالجه‌ حاج شیخ نورالله رفته بودند وی را با آمپول از پا درآوردند.[11]

 

  • مهدی پورجعفری صدرآباد
سانسور در دوره رضاشاه؛
با روی کار آمدن رضاشاه جامعه مطبوعات ایران، شاهد اتفاقاتی است که آزادی قلم و بیان را محدود می‌کند و جامعه را به سمت خفقان بیشتر می‌کشاند که شروع آن با کودتای 29 اسفند 1299 بود.
سرویس تاریخ مشرق- اگرچه سابقه سانسور در دوران قاجاری با انتشار روزنامه­ ها در ایران، همزمان است و دولت‌مردان خودکامه قاجار با تأسیس وزارت انطباعات، آزادی قلم و نقد را محدود ساختند، و به سانسور مطبوعات پرداختند، ولی با روی کار آمدن رضاخان با کودتای سوم اسفند 1299 وضع آزادی مطبوعات به‌شدت بدتر و محدودتر شد و فضای جامعه مطبوعات به سمت سانسور شدیدتر رفت. این وضع با روحیه‌ی مستبدانه رضاخان که در جامعه سایه افکنده بود و با هرگونه انتقادی از سوی آزادیخواهان برمی‌تافت، دور از انتظار نبود. نظام دیکتاتوری رضاخان ارمغانی که برای مطبوعات کشور به‌جا گذاشت جزء ﺗﻮﻗﯿﻒ دسته‌جمعی ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت و ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﮑﺴت قلم مخالفان و بریدن زبان­ها نبود. برای نمونه می‌توان به زمانی اشاره کرد که ایل زعفرانلو برای سرکوب محمدتقی خان کلنل به کمک و همراهی دولت می­‌شتابد که روزنامه روزنامه ستاره ایران به‌صورت طنز و لطیفه ایل زعفرانلو را مورد تمسخر قرارداد تمسخر، به دستور رضاخان روزنامه و مدیرمسئول آن، میرزا حسین صبا، بازداشت و شلاق زدند وی پس از چهل روز یا بیشتر آزاد شد و در خانه­ خود آثار شلاق را در کمر و پشت خود به دیدارکنندگان نشان می­‌داد.[1]

در این نوشته سعی می­‌شود وضعیت سانسور مطبوعات در دورانی که رضاخان در مناصب مختلف، قدرت در دست داشته است، پرداخته شود.

وضعیت سانسور در دوران وزارت جنگ رضاخان

از فردای کودتای سوم اسفند 1299، کلیه مطبوعات پایتخت توقیف شدند و به‌جز روزنامه­ ایران هیچ‌یک از آن‌ها اجازه انتشار نیافتند. رضاخان که تحمل شنیدن انتقاد از اقداماتش از جانب مطبوعات نداشت 17 اسفند اخطاریه شدیداللحنی بر ضد روزنامه‌نگارنی که از اقدامات او انتقاد می‌کردند منتشر نموده آن‌ها را به زندان و اذیت تهدید نمود و با جمله «حکم می‌کنم»، ضـرورت سـکوت و اطاعت تمامی‌ اهالی‌، ممنوعیت‌ اجتماعات، تعطیلی دوایر دولتی و... را اعلام کرد. ماده‌ چهارم ایـن اعـلامیه بـه این شرح بود: «تمام‌ روزنامجات‌ و اوراق مطبوعات، تا موقع تشکیل دولت، به‌کلی موقوف و برحسب حکم و اجـازه ‌- کـه‌ بعد داده‌ خواهد شد - باید منتشر گردد».[2]

پس از نشر این ابلاغیه، حکومت‌نظامی شروع به سختگیری کرد و برخلاف قانون تعدادی از مدیران جراید را مورد ضرب و شتم قرارداد. این ابلاغیه‌ها و فشارها کار را بدانجا کشید که فرخی یزدی، مدیر روزنامه طوفان، و مدیر روزنامه حیات جاوید و چند نفر دیگر از مدیران جراید، تصمیم گرفتند که سکوت را بشکنند و از هرگونه تهدید و توفیقی نهراسند و به دولت و سردار سپه سخت اعتراض و حمله کرده و از آزادی زبان و قلم دفاع کنند. بنابراین تصمیم فرخی یزدی در روزنامه خود مقاله شدیداللحنی نوشت و بی­‌قانونی­‌های سردار سپه را متذکر شد. حکم بازداشت فرخی در همان عصری که اعتراضات خود را علنی کرد صادر شد و فرخی برای فرار از چنگ نیروهای شهربانی به سفارت شوروی رفته و در آنجا متحصن می­‌شود. چند روز بعد عده زیادی از مدیران جـراید، آزادیـخواهان و مـخالفین سردار سپه درسفارت روس‌ جمع‌ شده و علیه وی شـروع به فعالیت‌ کردند‌. آن‌ها خواستار‌ لغو‌ حکومت‌نظامی، عزل سردار سپه‌ و اجرای قـانون اسـاسی‌ شدند. این تحصن گرچه بـه نـتایج موردنظر دسـت نـیافت امـا رضاخان‌ را‌ نسبت به قدرت مـطبوعات هـشیار کرد‌. ولی رضاخان دست از سر فرخی و امثال او که علیه او به تحصن پرداختند و از اقداماتش انتقاد وارد نمودند، برنداشت و در آخر فرخی یزدی به خاطر روحیه‌ی ازادی­خواهانه­‌اش، مدت­ها در وضع بدی در زندان بسر می­برد و عاقبت هم با تزریق آمپول هوا در زندان جان داد و بدون آنکه شهربانی بگذارد کسی از مرگ او اطلاع حاصل کند وی را به خاک سپردند.[3]

از عدم انتشار اشعار نیما یوشیج تا منتشر نشدن کتاب «یکی بود یکی نبود» جمالزاده 

فرخی یزدی که با تزریق آمپول هوا در زندان کشته شد.

 

دوران نخست‌وزیر رضاشاه

از نخستین اقدامات سردار سپه در زمان تصدی ریاست وزرا، گذراندن تصویب‌نامه‌ای در هیئت وزرا بود که به‌موجب آن هر تظلمی که در  مطبوعات و جراید چاپ­ می­‌شد، بی­جواب می­‌ماند و بدان رسیدگی نمی­‌شد. این تصویب‌نامه برخلاف اصل بیستم متمم قانون اساسی بود و از نخستین اقدامات رسمی برای محدود کردن مطبوعات در دوره رضاخان به‌حساب می­‌آمد. یک از اقداماتی که رضاخان در مدت صدارت خود انجام داد این بود که از طریق روزنامه­‌های وابسته به خویش مبارزه تبلیغاتی گسترده­ای را علیه احمدشاه آغاز کرد و از طریق تحصن­ها و تلگراف‌های جعلی از ایالات به مجلس این‌گونه وانمود می­‌کرد که مردم خواهان برکناری قاجاریه و تأسیس جمهوری هستند. در این زمان جراید به دودسته تقسیم شدند، یک گروه آن‌ها که از ترس زور طرفدار سردار سپه و جمهوری قلابی او بودند و دسته­ دیگر آن‌ها که جان خود رحم نکرده و با اقلیت مجلس و مرحوم مدرس در مبارزه علیه جمهوری متفق بودند.

یکی از جراید مخالف جمهوری و سردار سپه روزنامه فکاهی قرن بیستم به مدیریت میرزاده عشقی بود. به‌گونه‌ای که در شماره اول روزنامه­ خود، چند کاریکاتور و همچنین اشعار و مقالاتی تند علیه جمهوری و جمهوری خواهان منتشر نمود. عشقی در این شماره صریحاً نوشته بود که بازی­های اخیر تهران و اوضاع جمهوری به دست اجنبی است و اجنبی می­خواهد استقلال ما را از بین ببرد.[4] که بلافاصله از سوی شهربانی شماره این روزنامه سانسور گردید و خود میرزاده عشقی هم چند روز بعد از انتشار روزنامه به دستور رضاخان ترور گردید.

 

از عدم انتشار اشعار نیما یوشیج تا منتشر نشدن کتاب «یکی بود یکی نبود» جمالزاده 

شعر میرزاده عشقی با عنوان جمهوری سوار

 

تنها چیزی که همواره سردار سپه از آن می­‌ترسید یکی انتقاد در جراید بود و دیگر انتقاد در مجلس، جراید اقلیت را یک‌بار توفیق و از قلم آن‌ها راحت شده بود. در مجلس هم که می­‌خواستند انتقاد یا حمله شدیدی به او بنمایند طرفدارانش با جاروجنجال نمی‌گذاشتند اقلیت حرف‌های خود را بزند[5].

دوران سلطنت

با توجه بـه اقدامات رضاخان در دوره تـصدی وزارت جـنگ و نخست‌وزیری،پس از دستیابی به سلطنت‌ دیـگر‌ اثـری از مطبوعات مخالف‌ باقی نماند. اما حساسیت وی نسبت به مندرجات و مطالب روزنامه‌ها افزون و بـا تـحکیم بیشتر پایه‌های قدرتش، افزون‌تر شـد. در ایـن دوره، نـظارت بر امور مـطبوعاتی بـه‌ شهربانی‌ واگذار گردید. رضاخان برای اعمال‌ کنترل بیشتر بر مطبوعات شروع به کاستن از تعداد آن‌ها در تهران و شهرستان‌ها نـمود. هـمزمان با کاهش تعداد روزنامه‌ها و مجلات، بـر حـیطه‌ موضوعات‌ مـورد‌ سـانسور نـیز افزوده شد. به‌طوری‌که در سال‌های آﻏﺎزﻳﻦ دوره‌ی ﻧﺨﺴﺖ، وظیفه‌ی ﺳﺎﻧﺴﻮر ﻣﻄﺒﻮﻋـﺎت عمدتاً ﺑـﻪ ﻋﻬـﺪه­‌ی وزارت داﺧﻠﻪ (اداره‌ی ﻛﻞ ﻧﻈﻤﻴﻪ و ادارات زیرمجموعه‌ی آن) و وزارت معارف و اوقاف و صنایع قرار داشت. که این وزارت روزنامه البرز رشت را توقیف نمود و علت آن را چیزی جزء امر شخصی تلقی نشد.

از سال 1308 به بعد وزارت درﺑﺎر ﺑﺎ ﻣﺴـﺌﻮﻟﻴﺖ ﻋﺒﺪاﻟﺤﺴـﻴﻦ ﺗﻴﻤﻮرﺗـﺎش پایه‌ی اصلی سانسور مطبوعات شده و درنتیجه یگانه مرجع رسیدگی به توفیق جراید، نیز وزیر دربار می­‌شود.

ضوابط سانسور مطبوعات که توسط وزارت دربار تعریف‌شده و به‌وسیله‌ی اداره کل نظمیه به اجرا درمی‌آمد چنان سخت و طاقت‌فرسا بود کمترین امکان را برای فعالیت روزنامه­نگاری در جراید قرار می­‌داد:

1- به مدیر توزیع اخطار کنید که هیچ روزی صبح و عصر روزنامه را بدون اطلاع و اخطار و اجازه ­مأمورین شعبه انتشار ندهد.

2- به کلیه­ ماشین­‌خانه­‌های مطابع اخطار شود که همه‌روزه باید روزنامه­‌های چاپ‌شده را نگه‌دارند تا از طرف نظمیه اجازه­ی انتشار آن داده شود.

3- به کلیه­ ماشین مطابع و مدیران جراید واطاق‌های حروف‌چینی اخطار شود که هیچ خبر و مقاله­‌ای را بدون امضای مأمور سانسور نچینند و اگر فوریت دارد به شعبه­ مطبوعات بیاورند اجازه بگیرند.[6]

با برکناری تیمورتاش از کار و قتل وی در 11 مهر 1312 در زندان، نخستین مرحله از سانسور مطبوعات در عصر پادشاهی رضاشاه پایان می‌‌رسد.

از عدم انتشار اشعار نیما یوشیج تا منتشر نشدن کتاب «یکی بود یکی نبود» جمالزاده 

مرحله دوم که مربوط به دوران بعد از تیمورتاش که سانسور مطبوعات به عهده­ وزارت معارف و اداره­ کل شهربانی قرار می‌گیرد. وزارت معارف در پانزدهم آذرماه 1312 از اداره‌ی کل شهربانی تقاضا می­‌کند که به «مدیران جراید دستور مؤکد صادر فرمایند که از این به بعد از درج اخبار و اطلاعات معارفی مرکز و ولایت بدون مراجعه و موافقت وزارت معارف خودداری نمایند.»

در این دوره بسیاری از نشریات و روزنامه‌­ها به‌وسیله‌ی همین وزارت توقیف شدند. مجله تعلیم و تربیت به دلیل چاپ مقاله­ی «جنبش ملی ادبی» به‌وسیله‌ی وزارت معارف جمع‌آوری گردید.

به دنبال تصمیم هیئت دولت در خرداد 1313 همه وزارتخانه‌ها و ادارات مستقل موظف شدند که کلیه­ اعلانات خود را به نظمیه فرستاده «تا نظمیه به‌نحوی‌که صلاح باشد به جراید تقسیم نمایند.» بدین ترتیب نفوذ تشکیلات نظمیه، نسبت به وزارت معارف در امر سانسور مطبوعات افزایش یافت و یکه­‌تاز عرصه­ سانسور مطبوعات گشت. حوزه اختیارات شهربانی در امر سانسور آن‌قدر گسترش یافت که بسیاری از روزنامه‌ها به دلیل چاپ مطالب بسیار پیش‌پاافتاده و عادی، توقیف و تعطیل شدند. ابوالقاسم طهماسبی، مدیرمسئول روزنامه استوار قم، طی مقاله­‌ای از کار پر سروصدای کارخانه­ برق شهر قم که متعلق به شهرداری بود، انتقاد نمود. پس از انتشار مقاله­‌ی فوق، شهربانی این روزنامه را برای مدتی نامحدود تعطیل نمود.[7] این بود خلاصه­ی از وضعیت مطبوعات در دروان سانسور شدید که رضاشاه به وجود آورده بود.

سانسور کتاب، فیلم‌برداری و عکس‌برداری

وضعیت نشر کتاب و نیز صنعت فیلمبرداری و عکس برداری از فاکتور سانسور شهربانی مورد استثنا قرار نگرفت، و آنها هم مانند سایر مطبوعات دیگر تحت تأثیر بسیار شدید سانسور قرار گرفتند به طوری که بسیاری از نویسندگان در این دوره دست از قلم کشیدند.

در این دوره نویسندگان کتاب شرایط خاص خود را داشتند و هرلحظه ممکن بود با برخورد سخت اداره کل شهربانی قرار بگیرند چون تشخیص معیارهای کتاب به تفسیر این اداره بستگی داشت. اگر شهربانی کتابی مطابق میلشان نمی­‌یافت، اجازه چاپ و نشر به نویسنده داده نمی‌شد. بسیاری از نویسنگان خوش ذوق در این دوره طبعشان کور شد و دست به قلم برداشتند و یا دست به قلم اصلا نبردند. برای نمونه نویسندگانی چون، جمال‌زاده، پدر داستان نویسی ایران پس از نوشتن کتاب بسیار خواندنی خود «یکی بود یکی نبود» به علت ممانعت‌های که اداره سانسور برای آن‌ها به وجود آورد عملاً تا سال 1320 ش دست از انتشار هر قصه­ی برداشت، و وضعیت سایر نویسندگان در این دوره همین‌گونه بود ازجمله نیما یوشیج ، شاعر صاحب سبک در دوره رضاشاه، هیچ کتاب شعری چاپ نکرد.

در ارتباط با محدودیت­هایی که دولت پهلوی در این دوره برای فیلم­برداری ایجاد کرد، مهم‌ترین سندی که می­توان به آن استناد کرد؛ تصویب‌نامه‌ی است که در دوران نخست‌وزیری محمود جم در تاریخ 22اردیبهشت 1317 به تصویب هیئت وزرای دولت ایران رسید. این آیین‌نامه شامل سه فصل و با سیزده ماده و یک تبصره است.

در ماده یک از فصل اول به تأکید قیدشده است، شرکت­های خارجی و یا داخلی و نیز اشخاص اعم از اتباع داخله و خارجه که با دستگاه­های فیلم‌برداری قصد برداشت فیلم در کشور شاهنشاهی داشته باشند باید قبلاً تقاضانامه خود را به اداره­ کل شهربانی تسلیم و پس از اخذ پروانه در معیت و یا نظارت مأمورین مربوط فیلم‌برداری نمایند و در ماده چهار از آیین‌نامه‌ی یادشده، در ارتباط با صدور مجوز برای هر فیلم، اداره کل شهربانی یگانه مرجع صلاحیت تلقی شده است. بر اساس این آیین‌نامه و درنتیجه سرنوشت صنعت سینمای ایران، به‌طورکلی در حوزه­‌ی مسئولیت اداره­ شهربانی قرار گرفت. و مصوبات آن وضع کاملاً مشخص می­‌کند که حتی در حکومت درزمینه‌ی گرفتن عکس و فیلم چقدر قوانین دست‌وپا گیرانه صادر می­کند که مانع آزادی صنعت فیلم‌سازی می­‌شود.

باروی کار آمدن رضاشاه بر مسند قدرت جامعه مطبوعات ایران، هرروز شاهد اتفاقاتی است که آزادی قلم و بیان را محدود می‌کند و جامعه را به سمت خفقان بیشتر می‌کشاند که شروع آن با کودتای 29 اسفند 1299 بود و بعد در دوران وزارت جنگ و نخست‌وزیری نمود بیشتر پیدا می‌کند. اوج سخت‌گیری‌ها و سانسور شدید مطبوعات، در دوران سلطنت رضاشاه به‌گونه‌ای است که کسی جرئت و شهامتی پیدا نمی­‌کند علیه دولت وقت اعتراضی بکند به‌سرعت با سرکوب مأموران دولتی مواجهه می­‌شود و سر از زندان درمی‌آورد و یا با توقیف روزنامه­ و ... همراه می­‌شود و سرنوشتی مشابه میرزاده و فرخی یزدی پیدا می­‌کند.



[1] محمدتقی بهار ، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج1 ، ص225.

[2] سید فرید قاسمی، راهـنمای مـطبوعات‌ ایران‌ عصر‌ قاجار، تهران، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها‌،1372 ‌، ص 40‌.

[3] محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مطبوعات ایران، جلد2، 1327، ص 30.

[4] حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله‌ی ایران، جلد 3، نشر ناشر،1362، ص34.

[5] همان، جلد2، ص 125.

[6] اسنادی از مطبوعات و احزاب دوره رضاشاه، ص163.

[7] ﻛﺎوه ﺑﻴﺎت و ﻣﺴﻌﻮد ﻛﻮﻫﺴﺘﺎﻧﻲ ﻧﮋاد، 1372، اسناد مطبوعات ج1، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، ص120-113.

  • مهدی پورجعفری صدرآباد