سانسور در دوره رضاشاه؛
با روی کار آمدن رضاشاه جامعه مطبوعات ایران، شاهد اتفاقاتی است که آزادی قلم و بیان را محدود میکند و جامعه را به سمت خفقان بیشتر میکشاند که شروع آن با کودتای 29 اسفند 1299 بود.
سرویس تاریخ مشرق- اگرچه سابقه سانسور در دوران قاجاری با انتشار روزنامه ها در ایران، همزمان است و دولتمردان خودکامه قاجار با تأسیس وزارت انطباعات، آزادی قلم و نقد را محدود ساختند، و به سانسور مطبوعات پرداختند، ولی با روی کار آمدن رضاخان با کودتای سوم اسفند 1299 وضع آزادی مطبوعات بهشدت بدتر و محدودتر شد و فضای جامعه مطبوعات به سمت سانسور شدیدتر رفت. این وضع با روحیهی مستبدانه رضاخان که در جامعه سایه افکنده بود و با هرگونه انتقادی از سوی آزادیخواهان برمیتافت، دور از انتظار نبود. نظام دیکتاتوری رضاخان ارمغانی که برای مطبوعات کشور بهجا گذاشت جزء ﺗﻮﻗﯿﻒ دستهجمعی ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت و ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﮑﺴت قلم مخالفان و بریدن زبانها نبود. برای نمونه میتوان به زمانی اشاره کرد که ایل زعفرانلو برای سرکوب محمدتقی خان کلنل به کمک و همراهی دولت میشتابد که روزنامه روزنامه ستاره ایران بهصورت طنز و لطیفه ایل زعفرانلو را مورد تمسخر قرارداد تمسخر، به دستور رضاخان روزنامه و مدیرمسئول آن، میرزا حسین صبا، بازداشت و شلاق زدند وی پس از چهل روز یا بیشتر آزاد شد و در خانه خود آثار شلاق را در کمر و پشت خود به دیدارکنندگان نشان میداد.[1]
در این نوشته سعی میشود وضعیت سانسور مطبوعات در دورانی که رضاخان در مناصب مختلف، قدرت در دست داشته است، پرداخته شود.
وضعیت سانسور در دوران وزارت جنگ رضاخان
از فردای کودتای سوم اسفند 1299، کلیه مطبوعات پایتخت توقیف شدند و بهجز روزنامه ایران هیچیک از آنها اجازه انتشار نیافتند. رضاخان که تحمل شنیدن انتقاد از اقداماتش از جانب مطبوعات نداشت 17 اسفند اخطاریه شدیداللحنی بر ضد روزنامهنگارنی که از اقدامات او انتقاد میکردند منتشر نموده آنها را به زندان و اذیت تهدید نمود و با جمله «حکم میکنم»، ضـرورت سـکوت و اطاعت تمامی اهالی، ممنوعیت اجتماعات، تعطیلی دوایر دولتی و... را اعلام کرد. ماده چهارم ایـن اعـلامیه بـه این شرح بود: «تمام روزنامجات و اوراق مطبوعات، تا موقع تشکیل دولت، بهکلی موقوف و برحسب حکم و اجـازه - کـه بعد داده خواهد شد - باید منتشر گردد».[2]
پس از نشر این ابلاغیه، حکومتنظامی شروع به سختگیری کرد و برخلاف قانون تعدادی از مدیران جراید را مورد ضرب و شتم قرارداد. این ابلاغیهها و فشارها کار را بدانجا کشید که فرخی یزدی، مدیر روزنامه طوفان، و مدیر روزنامه حیات جاوید و چند نفر دیگر از مدیران جراید، تصمیم گرفتند که سکوت را بشکنند و از هرگونه تهدید و توفیقی نهراسند و به دولت و سردار سپه سخت اعتراض و حمله کرده و از آزادی زبان و قلم دفاع کنند. بنابراین تصمیم فرخی یزدی در روزنامه خود مقاله شدیداللحنی نوشت و بیقانونیهای سردار سپه را متذکر شد. حکم بازداشت فرخی در همان عصری که اعتراضات خود را علنی کرد صادر شد و فرخی برای فرار از چنگ نیروهای شهربانی به سفارت شوروی رفته و در آنجا متحصن میشود. چند روز بعد عده زیادی از مدیران جـراید، آزادیـخواهان و مـخالفین سردار سپه درسفارت روس جمع شده و علیه وی شـروع به فعالیت کردند. آنها خواستار لغو حکومتنظامی، عزل سردار سپه و اجرای قـانون اسـاسی شدند. این تحصن گرچه بـه نـتایج موردنظر دسـت نـیافت امـا رضاخان را نسبت به قدرت مـطبوعات هـشیار کرد. ولی رضاخان دست از سر فرخی و امثال او که علیه او به تحصن پرداختند و از اقداماتش انتقاد وارد نمودند، برنداشت و در آخر فرخی یزدی به خاطر روحیهی ازادیخواهانهاش، مدتها در وضع بدی در زندان بسر میبرد و عاقبت هم با تزریق آمپول هوا در زندان جان داد و بدون آنکه شهربانی بگذارد کسی از مرگ او اطلاع حاصل کند وی را به خاک سپردند.[3]
فرخی یزدی که با تزریق آمپول هوا در زندان کشته شد.
دوران نخستوزیر رضاشاه
از نخستین اقدامات سردار سپه در زمان تصدی ریاست وزرا، گذراندن تصویبنامهای در هیئت وزرا بود که بهموجب آن هر تظلمی که در مطبوعات و جراید چاپ میشد، بیجواب میماند و بدان رسیدگی نمیشد. این تصویبنامه برخلاف اصل بیستم متمم قانون اساسی بود و از نخستین اقدامات رسمی برای محدود کردن مطبوعات در دوره رضاخان بهحساب میآمد. یک از اقداماتی که رضاخان در مدت صدارت خود انجام داد این بود که از طریق روزنامههای وابسته به خویش مبارزه تبلیغاتی گستردهای را علیه احمدشاه آغاز کرد و از طریق تحصنها و تلگرافهای جعلی از ایالات به مجلس اینگونه وانمود میکرد که مردم خواهان برکناری قاجاریه و تأسیس جمهوری هستند. در این زمان جراید به دودسته تقسیم شدند، یک گروه آنها که از ترس زور طرفدار سردار سپه و جمهوری قلابی او بودند و دسته دیگر آنها که جان خود رحم نکرده و با اقلیت مجلس و مرحوم مدرس در مبارزه علیه جمهوری متفق بودند.
یکی از جراید مخالف جمهوری و سردار سپه روزنامه فکاهی قرن بیستم به مدیریت میرزاده عشقی بود. بهگونهای که در شماره اول روزنامه خود، چند کاریکاتور و همچنین اشعار و مقالاتی تند علیه جمهوری و جمهوری خواهان منتشر نمود. عشقی در این شماره صریحاً نوشته بود که بازیهای اخیر تهران و اوضاع جمهوری به دست اجنبی است و اجنبی میخواهد استقلال ما را از بین ببرد.[4] که بلافاصله از سوی شهربانی شماره این روزنامه سانسور گردید و خود میرزاده عشقی هم چند روز بعد از انتشار روزنامه به دستور رضاخان ترور گردید.
شعر میرزاده عشقی با عنوان جمهوری سوار
تنها چیزی که همواره سردار سپه از آن میترسید یکی انتقاد در جراید بود و دیگر انتقاد در مجلس، جراید اقلیت را یکبار توفیق و از قلم آنها راحت شده بود. در مجلس هم که میخواستند انتقاد یا حمله شدیدی به او بنمایند طرفدارانش با جاروجنجال نمیگذاشتند اقلیت حرفهای خود را بزند[5].
دوران سلطنت
با توجه بـه اقدامات رضاخان در دوره تـصدی وزارت جـنگ و نخستوزیری،پس از دستیابی به سلطنت دیـگر اثـری از مطبوعات مخالف باقی نماند. اما حساسیت وی نسبت به مندرجات و مطالب روزنامهها افزون و بـا تـحکیم بیشتر پایههای قدرتش، افزونتر شـد. در ایـن دوره، نـظارت بر امور مـطبوعاتی بـه شهربانی واگذار گردید. رضاخان برای اعمال کنترل بیشتر بر مطبوعات شروع به کاستن از تعداد آنها در تهران و شهرستانها نـمود. هـمزمان با کاهش تعداد روزنامهها و مجلات، بـر حـیطه موضوعات مـورد سـانسور نـیز افزوده شد. بهطوریکه در سالهای آﻏﺎزﻳﻦ دورهی ﻧﺨﺴﺖ، وظیفهی ﺳﺎﻧﺴﻮر ﻣﻄﺒﻮﻋـﺎت عمدتاً ﺑـﻪ ﻋﻬـﺪهی وزارت داﺧﻠﻪ (ادارهی ﻛﻞ ﻧﻈﻤﻴﻪ و ادارات زیرمجموعهی آن) و وزارت معارف و اوقاف و صنایع قرار داشت. که این وزارت روزنامه البرز رشت را توقیف نمود و علت آن را چیزی جزء امر شخصی تلقی نشد.
از سال 1308 به بعد وزارت درﺑﺎر ﺑﺎ ﻣﺴـﺌﻮﻟﻴﺖ ﻋﺒﺪاﻟﺤﺴـﻴﻦ ﺗﻴﻤﻮرﺗـﺎش پایهی اصلی سانسور مطبوعات شده و درنتیجه یگانه مرجع رسیدگی به توفیق جراید، نیز وزیر دربار میشود.
ضوابط سانسور مطبوعات که توسط وزارت دربار تعریفشده و بهوسیلهی اداره کل نظمیه به اجرا درمیآمد چنان سخت و طاقتفرسا بود کمترین امکان را برای فعالیت روزنامهنگاری در جراید قرار میداد:
1- به مدیر توزیع اخطار کنید که هیچ روزی صبح و عصر روزنامه را بدون اطلاع و اخطار و اجازه مأمورین شعبه انتشار ندهد.
2- به کلیه ماشینخانههای مطابع اخطار شود که همهروزه باید روزنامههای چاپشده را نگهدارند تا از طرف نظمیه اجازهی انتشار آن داده شود.
3- به کلیه ماشین مطابع و مدیران جراید واطاقهای حروفچینی اخطار شود که هیچ خبر و مقالهای را بدون امضای مأمور سانسور نچینند و اگر فوریت دارد به شعبه مطبوعات بیاورند اجازه بگیرند.[6]
با برکناری تیمورتاش از کار و قتل وی در 11 مهر 1312 در زندان، نخستین مرحله از سانسور مطبوعات در عصر پادشاهی رضاشاه پایان میرسد.
مرحله دوم که مربوط به دوران بعد از تیمورتاش که سانسور مطبوعات به عهده وزارت معارف و اداره کل شهربانی قرار میگیرد. وزارت معارف در پانزدهم آذرماه 1312 از ادارهی کل شهربانی تقاضا میکند که به «مدیران جراید دستور مؤکد صادر فرمایند که از این به بعد از درج اخبار و اطلاعات معارفی مرکز و ولایت بدون مراجعه و موافقت وزارت معارف خودداری نمایند.»
در این دوره بسیاری از نشریات و روزنامهها بهوسیلهی همین وزارت توقیف شدند. مجله تعلیم و تربیت به دلیل چاپ مقالهی «جنبش ملی ادبی» بهوسیلهی وزارت معارف جمعآوری گردید.
به دنبال تصمیم هیئت دولت در خرداد 1313 همه وزارتخانهها و ادارات مستقل موظف شدند که کلیه اعلانات خود را به نظمیه فرستاده «تا نظمیه بهنحویکه صلاح باشد به جراید تقسیم نمایند.» بدین ترتیب نفوذ تشکیلات نظمیه، نسبت به وزارت معارف در امر سانسور مطبوعات افزایش یافت و یکهتاز عرصه سانسور مطبوعات گشت. حوزه اختیارات شهربانی در امر سانسور آنقدر گسترش یافت که بسیاری از روزنامهها به دلیل چاپ مطالب بسیار پیشپاافتاده و عادی، توقیف و تعطیل شدند. ابوالقاسم طهماسبی، مدیرمسئول روزنامه استوار قم، طی مقالهای از کار پر سروصدای کارخانه برق شهر قم که متعلق به شهرداری بود، انتقاد نمود. پس از انتشار مقالهی فوق، شهربانی این روزنامه را برای مدتی نامحدود تعطیل نمود.[7] این بود خلاصهی از وضعیت مطبوعات در دروان سانسور شدید که رضاشاه به وجود آورده بود.
سانسور کتاب، فیلمبرداری و عکسبرداری
وضعیت نشر کتاب و نیز صنعت فیلمبرداری و عکس برداری از فاکتور سانسور شهربانی مورد استثنا قرار نگرفت، و آنها هم مانند سایر مطبوعات دیگر تحت تأثیر بسیار شدید سانسور قرار گرفتند به طوری که بسیاری از نویسندگان در این دوره دست از قلم کشیدند.
در این دوره نویسندگان کتاب شرایط خاص خود را داشتند و هرلحظه ممکن بود با برخورد سخت اداره کل شهربانی قرار بگیرند چون تشخیص معیارهای کتاب به تفسیر این اداره بستگی داشت. اگر شهربانی کتابی مطابق میلشان نمییافت، اجازه چاپ و نشر به نویسنده داده نمیشد. بسیاری از نویسنگان خوش ذوق در این دوره طبعشان کور شد و دست به قلم برداشتند و یا دست به قلم اصلا نبردند. برای نمونه نویسندگانی چون، جمالزاده، پدر داستان نویسی ایران پس از نوشتن کتاب بسیار خواندنی خود «یکی بود یکی نبود» به علت ممانعتهای که اداره سانسور برای آنها به وجود آورد عملاً تا سال 1320 ش دست از انتشار هر قصهی برداشت، و وضعیت سایر نویسندگان در این دوره همینگونه بود ازجمله نیما یوشیج ، شاعر صاحب سبک در دوره رضاشاه، هیچ کتاب شعری چاپ نکرد.
در ارتباط با محدودیتهایی که دولت پهلوی در این دوره برای فیلمبرداری ایجاد کرد، مهمترین سندی که میتوان به آن استناد کرد؛ تصویبنامهی است که در دوران نخستوزیری محمود جم در تاریخ 22اردیبهشت 1317 به تصویب هیئت وزرای دولت ایران رسید. این آییننامه شامل سه فصل و با سیزده ماده و یک تبصره است.
در ماده یک از فصل اول به تأکید قیدشده است، شرکتهای خارجی و یا داخلی و نیز اشخاص اعم از اتباع داخله و خارجه که با دستگاههای فیلمبرداری قصد برداشت فیلم در کشور شاهنشاهی داشته باشند باید قبلاً تقاضانامه خود را به اداره کل شهربانی تسلیم و پس از اخذ پروانه در معیت و یا نظارت مأمورین مربوط فیلمبرداری نمایند و در ماده چهار از آییننامهی یادشده، در ارتباط با صدور مجوز برای هر فیلم، اداره کل شهربانی یگانه مرجع صلاحیت تلقی شده است. بر اساس این آییننامه و درنتیجه سرنوشت صنعت سینمای ایران، بهطورکلی در حوزهی مسئولیت اداره شهربانی قرار گرفت. و مصوبات آن وضع کاملاً مشخص میکند که حتی در حکومت درزمینهی گرفتن عکس و فیلم چقدر قوانین دستوپا گیرانه صادر میکند که مانع آزادی صنعت فیلمسازی میشود.
باروی کار آمدن رضاشاه بر مسند قدرت جامعه مطبوعات ایران، هرروز شاهد اتفاقاتی است که آزادی قلم و بیان را محدود میکند و جامعه را به سمت خفقان بیشتر میکشاند که شروع آن با کودتای 29 اسفند 1299 بود و بعد در دوران وزارت جنگ و نخستوزیری نمود بیشتر پیدا میکند. اوج سختگیریها و سانسور شدید مطبوعات، در دوران سلطنت رضاشاه بهگونهای است که کسی جرئت و شهامتی پیدا نمیکند علیه دولت وقت اعتراضی بکند بهسرعت با سرکوب مأموران دولتی مواجهه میشود و سر از زندان درمیآورد و یا با توقیف روزنامه و ... همراه میشود و سرنوشتی مشابه میرزاده و فرخی یزدی پیدا میکند.
[1] - محمدتقی بهار ، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج1 ، ص225.
[2] - سید فرید قاسمی، راهـنمای مـطبوعات ایران عصر قاجار، تهران، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها،1372 ، ص 40.
[3] - محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مطبوعات ایران، جلد2، 1327، ص 30.
[4] - حسین مکی، تاریخ بیستسالهی ایران، جلد 3، نشر ناشر،1362، ص34.
[6] - اسنادی از مطبوعات و احزاب دوره رضاشاه، ص163.
[7] - ﻛﺎوه ﺑﻴﺎت و ﻣﺴﻌﻮد ﻛﻮﻫﺴﺘﺎﻧﻲ ﻧﮋاد، 1372، اسناد مطبوعات ج1، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، ص120-113.